در
کـوچـهپـسکـوچـههای آسـمـان ،
لـابـهلـاے ابـرها و
مـابـیـن ستارهها ،
بـه دنـبـال
تـو میگردم . . .
پـیـدایـت میکنم و کـنـارِ خـود مینشانم ؛
چـشـمهایم را بـه چشمهایت گـره میزنم ؛
و تـو ،
تـمامـاً گـوش میشوی بـرای فریاد چشمانِ مـن !
ننـوشتـههایم را خواندهای و نـگفتـههایم را شنیدهای . . .
مـاهِ مـن !
میدانـم تـو میدانے ،
مـن بـراے دلِ خـود میگـویـم . . .
مانند
بـرکـهای کـوچـک ،
هـرشـب در آغـوشـت میکشم امّـا ،
فـاصـلـه
مـن تـا
تـو ،
از
زمـیـن است تا
آسـمـان !
بـیـا ؛
دسـت مـرا بـگـیـر و بـا خودت بـبـر . . .
«
مـاهِ مـن !»
#معین
جـمـعـه ۱۴ مهر ، تکمیل شـده در ایـوان مـقـصـورة