در کـوچـه‌پـس‌کـوچـه‌های آسـمـان ، لـابـه‌لـاے ابـرها و مـابـیـن ستاره‌ها ، بـه دنـبـال تـو می‌گردم . . . پـیـدایـت می‌کنم و کـنـارِ خـود می‌نشانم ؛ چـشـم‌هایم را بـه چشم‌هایت گـره می‌زنم ؛ و تـو ، تـمامـاً گـوش می‌شوی بـرای فریاد چشمانِ مـن ! ننـوشتـه‌هایم را خوانده‌ای و نـگفتـه‌هایم را شنیده‌ای . . . مـاهِ مـن ! می‌‌دانـم تـو می‌دانے ، مـن بـراے دلِ خـود می‌گـویـم . . . مانند بـرکـه‌ای کـوچـک ، هـرشـب در آغـوشـت می‌کشم امّـا ، فـاصـلـه مـن تـا تـو ، از زمـیـن است تا آسـمـان ! بـیـا ؛ دسـت مـرا بـگـیـر و بـا خودت بـبـر . . . «مـاهِ مـن !» جـمـعـه ۱۴ مهر ، تکمیل شـده در ایـوان مـقـصـورة