اربعین نامه_۱ وقتی اسباب و وسایلت را جمع و جور می‌کنی وقتی کم کم به چشمهای نگران و دلتنگ خانوادت نگاه می‌کنی وقتی هنوز هیچی نشده، از اینکه قراره هفت هشت ده روز ازشون جدا بشی، دلتنگشونی وقتی لحظه خدافظی میرسه و از زیر قرآن ردت میکنن وقتی برای بار آخر، برمی‌گردی و نگاشون می‌کنی چقدر شبیه مُردن و ترک دنیا و رفتن به طرف مسیر پر پیچ و خم آخرته. عجیبه ها قراره یه روز یه جای خاص یه لحظه خاص بنا به یک دلیل خاص همشو ول کنی و بری حداقل اینجا وسایلت برداشتی کلی تنقلات و گرمکن و وسیله برات گذاشتند اما لحظه مرگ، هر کی هر چی باهاشه و در هر حال و هوایی هست، یهو یقشو میگیرن و میندازن تو یه عالم دیگه و خلاص! شما را نمیدونم خودمو میگم خودِ ماجراجو و پر افاده مو میگم وقتی حالم الان اینطوریه، با اینکه می‌دونم هر وقت اراده کنم ، با یه ویدئوکال از دلتنگی درمیام، خدا به داد لحظه ای برسه که باید بذاری و کلا بری و همه چی در یک لحظه تمام!