یا رقیّه بنت الحسین
نمیدونی بهشون چه حسّ خوبی دست میده
دخترا، وقتی که روو پای بابا سر بذارن
حالا فکرشو بکن با صورتِ غرق به خون
سر بابایی رو توو دامن دختر بذارن
فکرشو بکن که اصلاً ندونی جنگ چیه
به خودت بیای، ببینی توو یه جنگ اسیر شدی
مثل یه نهال سرمازده توو دست خزون
ببینی همهش سهسال سن داری امّا پیر شدی
فکرشو بکن بابات گوشواره واسهت بخره
کلّی ذوق کنی و بعدش به آغوشت بکشه
یهو بِت بگن بابات شهید شد و یه حرومی
بیاد و گوشوارههاتو از توو گوشت بکشه
فکرشو بکن یه دشتِ پُرِ گل، جلو چشات
داره بوتهبوته میسوزه، توو چنگ آتیشه
صورت من که جای بوسههای بابام بوده
حالا با سیلی مردای غریبه سرخ میشه
نمیدونی حالمو؛ هرچقدم که روزگار
سر و صورت دوتاییمونو غرق گِل کنه
من یه دختر یتیمام که نشسته یه کمی
با دیوار خاکیِ خرابه دردِ دل کنه
#محمدجواد_قیاسی
@mohammad_javad_ghiasi