🍃بسمـ اللهـ الرحمنـ الرحیمـ 🍃 🇮🇷 📖 زندگینامه و خاطراتِ "شهید محمد حسین یوسف الهی": 🔸به روایت آقای"مهدی شفازند" 🔹صفحه ١۴٨_١۴٧ 🦋 ((دکل دیده بانی)) آن شب و روز بعد، چند بار از دکل شصت متری بالا و پایین رفت. یک بار برایم پتو آورد. یک بار صبحانه🧀،یک بار نهار 🍛 و چندین بار دیگر به بهانه های مختلف آمد و رفت. رفتار او باعث شده بود که روحیّه ام کاملاً عوض شود. شب، با تاریک شدن هوا آمد دنبالم و گفت: «برویم» این بار خودش اول رفت و بعد من پشت سرش می رفتم. پایین تر از من حرکت می کرد تا بتواند مواظبم باشد. و بالاخره مرا پایین آورد. بارها شنیده بودم که چقدر نسبت به نیروهایش احساس مسئولیّت دارد، ولی هیچ گاه محبت پدرانه اش را از نزدیک حس نکرده بودم. با کار آن شب محمّد حسین، هم توانستم را آن طور که باید ببینم و هم روحیّه ام تغییر کرد.🙂 هیچ وقت نمی توانم لحظه ای را که روی شانه هایشان نشسته بودم، فراموش کنم. 💠آدمی در عالم خاکی نمی آید به دست ‌‌‌‌ عالمی دیگر بباید ساخت و از نو آدمی ((من بسیجی ام)) در طول مدّتی که محمّد حسین مسئول لشکر شده بود، من و چندین بار به او اصرار می کردیم که به عضویت در بیاید، امّا او زیر بار نمی رفت! و می گفت: «شما دنبال چی هستید؟ 🤔 اینکه یکی به نیروهای سپاه اضافه شود؟ من دوست دارم به عنوان یک خدمت کنم. پس بگذارید راحت باشم.» 😕 گفتیم: «محمّد حسین! مگر سپاه چه اشکالی دارد؟!» گفت: «سپاه هیچ اشکالی ندارد، خیلی هم خوب است، امّا من خدمت در لباس بسیجی را بیشتر دوست دارم.» ☺️ محمّد حسین اینقدر ظرفیت و لیاقت داشت که می توانست از فرماندهان رده بالای سپاه شود؛ امّا این در صورتی بود که به عضویت سپاه در می آمد و رسمی می شد. بارها مسئولین لشکر به او پیشنهاد می کردند، اما چون به عشق می ورزید، نمی پذیرفت؛ 👈🏻تا جاییکه سفارش کرده بود اگر من شدم، روی سنگ قبرم ننویسید ؛ اگر چنین کلمه ای بنویسید روز قیامت جلوی شما را خواهم گرفت.👊🏻 من یک بسیجی‌ام! 💠کجایند مستان جام الست ؟ ‌‌‌ دلیران عاشق، شهیدان مست @mohebin_velayt_shohada آیدی کانال 👆🌹