🖤 دلنوشته در غربت امام حسن علیهالسلام
یا کریم اهلبیت…
چه بگویم از قلبی که از کودکی، زخمی داغهای پشتپشت شد؟❤️🩹
کودکیات را با چشم گریان آغاز کردی. هنوز عطر آغوش مادر در جانت جا نگرفته بود که مدینه بیزهرا شد.😭
فاطمه رفت و تو ماندی با دلِ داغدار پدر…😭
و بعد…
آن شب خونینِ محراب…
آن تیغ فرقشکاف…
آه، پدر هم رفت.
تو یتیم شدی در جوانی،
هم مادر نداشتی،
هم پدر…
بزرگیات در کودکی آغاز شد،
اما غربتت در همان روزها ریشه دواند.
یا حسن جان…
دردت کم بود؟
کوفه را دیدی که بیوفایی کرد،
یارانت عهد شکستند،
به جای شمشیر یاری،
خنجر خیانت در پشتت فرو کردند…
همانها که باید سپر بودند، شدند تیغِ زهر بر جانت.
و چه دردناکتر… خانهات،
که باید مأمن آرامشت باشد، شد کانون خیانت.😔😭
همسری که باید همدم و مرهم باشد، شد دستِ جنایت، شد واسطهی دشمن.
جام زهر را به دستت داد…
آه، نه جام! تیری از زهر به دلِ تو زد.
یا مظلوم مدینه…
چه کشیدی در آن لحظات، وقتی جگر پارهپارهات از دهان بیرون میآمد⁉️
چه گذشت بر دلِ برادر؟
چه گذشت بر نگاه زینب؟
یا حسن جان!
تو پارهی دل پیامبری…
تو زخمیترین کریم عالمی…
همهی دردهای یتیمی و بیپدری،
همهی داغ بیمادری،
همهی غربت خیانت و زهر، بر شانهی تو آوار شد.
اما باز هم کریم ماندی…
باز هم صبر کردی…
باز هم خشم را با حلم جواب دادی…
🖤 ای پسر زهرا!
تو رفتی و مدینه در غم نشست، ولی هنوز دلهای عاشقان، از مظلومیتت میسوزد…
ـــــــــــــــــــ💕✨ــــــــــــــــــ
✍
#فدایی_مولا
✍
#مجری_طرح_تربیتی_امین_پناهی
#استان_قم_ناحیه_۴