🖼
#عکس_نوشت
#مقطع_متوسطه
#بهار قرآن
⚡داستانی از جنس تلنگر⚡
در قرن دوم هجري مردي خوشگذران در بغداد زندگي مي کرد.
نام او بشر بن حارث بود. شبي دوستان بشر در خانه او گرد هم جمع شده بودند.
مشغول خوشگذراني و نوشيدن شراب بودند.🤭
صداي آلات موسيقي 🎼 و غناء
در کوچه مي پیچید
كنيز بشر، در جلوی درب خانه مرد عربي را ديد.
🔹آن مرد پرسيد:
صاحب خانه، عبد است يا مولي؟
کنیز پاسخ داد:
اين خانه، با اين تشكيلات، مال آقا و مولي است.
🔹آن مرد گفت:
راست ميگويي ❗️اگر عبد بود، اينگونه نبود.
كنيز به خانه بازگشت و بشر از او پرسيد:
كنيز چرا دير كردي؟
🔹کنیز پاسخ داد:
مرد عربي از من پرسشي كرد. تا پاسخ او را دادم، معطل شدم.
بشر گفت:از تو چه پرسيد؟
كنيز جريان را بازگو كرد.
بُشر با شنيدن آن، به سرعت به دنبال آن مرد دويد. وقتي به او رسيد، به پاي او افتاد و عرض كرد:
آقا جان❗️ من غلط كردم ❗️نفهميدم❗️ من عبد خدا هستم❗️ تا به حال هرچه خواستم آزادانه انجام دادم❗️
🔆امام كاظم ـ عليه السلام ـ دست محبت بر سرش كشيد و فرمود:
درِ خانة خدا به روي هر بندهاي باز است.
بشر گفت: زماني كه خداوند مرا مورد عنايت و محبت خويش قرار داد، پابرهنه👣 بودم.
بنابراين، به بركت آن، تا آخر عمر كفش👞👞 به پا نخواهم كرد و به «بُشر حافي» (يعني پا برهنه) معروف شد.
بشر حافی از آن پس، انسان زاهدي شد.
📃منتهی الآمال فی تاریخ ، ج۲، ص۱۸۹٫
•┈┈••••✾•✏️•✾•••┈┈•
ڪمیته دانش آمۅزێ
انجمݩ مبلّغان جٰامعَةُ الزّهࢪٰاسلامُ اللہ علیهاٰ
مبلغان: خانمها معصومه رضایی و مجتبی زاده
╔═📖════╗
@mohtavayedaneshamoziyeshamim
╚════🎒🎒═╝