📄 *ماجراهای ریحانه ۹ ساله و احکام* ۸ اون روز تمام اعضای خانواده به جز مادربزرگ و سبحان رفته بودن افطاری😋. مادربزرگ یک استکان آب گرم☕️ و خرما گذاشته بود کنار دستش و همینطور که منتظر اذان بود ذکر می‌گفت ،و سبحان داشت تکالیفش را انجام می‌داد📕🖋. هنوز کمی به افطار مانده بود. سبحان نگاهی به مادربزرگ انداخت و دید که لبهای مادربزرگ از شدت تشنگی خشک شده 🙁دلش برای مادربزرگ سوخت😩. نگاهی به ساعت🕗 انداخت. می‌دانست که ساعت ۸ و ۱۰ دقیقه اذان است ،و هنوز ۵ دقیقه به ۸ بود. کمی فکر کرد که چطور می‌تواند به مادربزرگ کمک کند🤔؛ فکری به سرش زد. رفت توی حیاط و فیوز برق را زد؛ تمام وسایل برقی خانه خاموش شدند😳. سبحان چراغ قوه تلفن همراهش را انداخت روی صورت مادربزرگ و گفت: برق رفت. مادربزرگ گفت :اشکالی نداره تو که ساعت رو می بینی هر موقع اذان شد به من بگو😘 . سبحان گفت: چشم😍😘؛ و دو دقیقه بعد گفت: مادر بزرگ اذان تموم شده😐. مادربزرگ بسم الله گفت و افطار کرد . شب که بقیه آمدند خانه سبحان ماجرا را برای علی تعریف کرد 🗣؛ علی گفت :چرا این کارو کردی؟😠 میدونی که مادربزرگ باید هم قضای روزه اش رو بگیره و هم کفاره بده😠؟ سبحان و ریحانه همزمان گفتند :چرااااا😮؟؟؟؟ علی گفت: چون اگه کسی که حرف او قابل اعتماد نیست (مثل تو آقا سبحان) بگه که مغرب شده و روزه‌دار افطار کنه بعد بفهمه که مغرب نبوده قضا و کفاره براش واجب میشه . ریحانه گفت :خب ما بهشون نمیگیم 🙂. علی گفت: من میگم چون این سبحان باید ادب بشه😠؛ و رفت به سمت اتاق مادربزرگ🚶🚶. سبحان دوید پشت پرده تا از خجالت آب نشه🏃🏃. و ریحانه با خودش گفت : طفلک مادربزرگ🙁. ✍نویسنده :سمیه مرادی   {اگر کسی_که گفته او قابل اعتماد نیست_ بگوید مغرب شده و روزه دار افطار کند، سپس بفهمد که مغرب نبوده، قضا و کفاره بر او واجب می شود.} 🔗حکم فقهی از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری leader.ir •┈┈••••✾•✏️•✾•••┈┈• ڪمیته دانش ‌آمۅزێ انجمݩ مبلّغان جٰامعَةُ الزّهࢪٰاسلامُ اللہ علیهاٰ مبلغ: خانم امینی ╔═📖════╗ @mohtavayedaneshamoziyeshamim ╚════🎒🎒═╝