📄 *ماجراهای ریحانه ۹ ساله و احکام* ۹ ریحانه با سر و صدای سبحان از خواب بیدار شد😴، از روی تخت بلند شد و رفت ببینه چه خبره🚶‍♀🚶‍♀. سبحان یه بطری گذاشته بود روی میز و یه بشقاب آلوچه کنار دستش هر آلوچه ای رو که می خورد هسته اش رو پرتاب🤾‍♂ می کرد به سمت بطری و با خوردن هسته به بطری داد و بیداد می کرد و خودش رو تشویق می‌کرد👏👏. ریحانه با دیدن سر و صدای سبحان رفت جلو و گفت :خب بابا چرا شلوغش کردی اینکه کاری نداره😎 و بطری را عقب‌تر گذاشت و آمد کنار دست سبحان . آلوچه ای برداشت و انداخت بالا و دهنش رو باز کرد تا آلوچه بیفته توی دهنش😋 بعد از خوردن آلوچه هسته رو طوری پرتاب کرد به سمت بطری که بطری افتاد😍. سبحان چشماش گرد شده بود و با دهن باز به آن نگاه می کرد😳. ریحانه گفت: داشتی حرکتو😎. سبحان با تعجب گفت: مگه روزه نبودی 😦؟؟ ریحانه با شنیدن این جمله دو دستی زد تو سرش و گفت :وای بدبخت شدم 😩 و شروع کرد به دعوا کردن با سبحان که چرا یادش ننداخته که روزه بوده و زد زیر گریه😭. با سرو صدای بچه ها بابا که توی اتاق داشت قرآن میخوند اومد بیرون و پرسید:باز چی شده؟؟ سبحان با عصبانیت گفت:😠 این خانم روزه اش رو خورده و با من دعوا میکنه. بابا به ریحانه نگاه کرد که مثل ابر بهار اشک می‌ریخت و دوباره گفت:چی شده دخترم؟ اما ریحانه فقط گریه میکرد 😭. سبحان تمام ماجرا رو برای بابا تعریف کرد. بابا گفت: دخترم اشکالی نداره روزه تو درسته چون حواست نبوده و خوردی اما اگه عمدا این کارو میکردی علاوه بر قضاء، کفاره هم بر تو واجب می شد. ریحانه با شنیدن این جملات ساکت شد و آروم پرسید: یعنی روزه من باطل نیست؟ بابا گفت :نه عزیزم🙂😘. سبحان که داشت به حرفهای بابا گوش میداد پرسید: کفاره یعنی چی بابا؟؟🤔 این داستان ادامه دارد.... ✍نویسنده : سمیه مرادی 🔗حکم فقهی از پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری leader.ir   •┈┈••••✾•✏️•✾•••┈┈• ڪمیته دانش ‌آمۅزێ انجمݩ مبلّغان جٰامعَةُ الزّهࢪٰاسلامُ اللہ علیهاٰ مبلغ: خانم امینی ╔═📖════╗ @mohtavayedaneshamoziyeshamim ╚════🎒🎒═╝