✨﷽✨ 🖼 🌙 ✨خـــــاطـــــࢪھ✨ بچه‌تر ڪه بودم یه یاڪࢪیم🕊 اومد توی تراس خونمون🏠 و لانه درست ڪرد، مادرم می‌خواست لانه رو خراب کنه، آخه یاڪریم با خودش چوب و برگ درخت🌿🌱 می‌آورد و قسمتی از اون‌ها رو توی تراس می‌ریخت.... ولی دلش نیومد💔، چون ڪه دوتا تخم سفیدِ ڪوچولو🥚🥚 توی لانه‌ی پرنده بود. بعداً که جوجه یاڪریما از تخم🐣🐣 در اومدند، روزی چند بار از پشت شیشه اونا رو تماشا می‌ڪردم👀 خدایا!!! اینا چقدر خوشگلند....😘 ولی یک روز که خواستم از نزدیک اونا رو ببینم، به شدّت ترسیدند، طوری که نزدیک بود، پرت بشند پایین، من هم سریع اومدم پشت شیشه😰 تازه یادم اومد ڪه شیشه‌ی پنجره رِفلِکسه، یعنی آیینه‌ایه، و فقط من می‌تونم جوجه‌ها 🐥رو ببینم، برای همین هم اونا حضور من رو احساس نمی‌ڪردند. حالا ڪه ڪمی بزرگ‌تر شدم همه‌اش یاد اون خاطره می‌افتم، و احساس می‌کنم یڪی حواسش به من هست.... یڪی داره نگام می‌ڪنه و ڪارهام رو زیر نظر داره،🤭 ولی من نمی‌بینمش، درست مثل همون شیشه‌ی رفلکس، اون وقت این آیه‌ی نورانـی قرآن رو با خودم تڪرار می‌کنم: ۞أَلَمْ يَعْلَم بِأَنَّ اللَّهَ يَرَىٰ۞ علق، آیه ۱۴ آیا او ندانست که خداوند (همه اعمالش را) مى بیند؟! 🌹خـدایـا می‌دونم که می‌بینی، پس ڪمڪم ڪن تا حواسم به ڪارهام باشه.🤲 •┈┈••••✾•✏️•✾•••┈┈• مبلغ: خانم عبداللهی ╔═📖════╗ @mohtavayedaneshamoziyeshamim ╚════🎒🎒═╝