🥀🍂
🍂
🖋شب دهم محرم الحرام
📜حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام.
◾️ *شب فراق* ◾️
✨«يا أَيَّتُهَا النَّفْسُ الْمُطْمَئِنَّةُ* ارْجِعِي إِلى رَبِّكِ راضِيَةً مَرْضِيَّةً* فَادْخُلِي فِي عِبادِي وَ ادْخُلِي جَنَّتِي»
{اى صاحب نفس مطمئنّه، به سوی پروردگارت در حالی که از او خشنودی و او هم از تو خشنود است، باز گرد؛ در زمره بندگان من داخل شو، و در بهشت من در آی}
(سوره مبارکه فجر آیات ۲۷ تا ۳۰)
ا┅═✧❁ ⚜️ ❁✧═┅ا
🏴قالَ الرّاوی :
وَ قالَ الْحُسَیْنُ ع : ایتُونی بِثِوْبٍ لا یُرْغَبُ فیهِ اءجْعَلُهُ تَحْتَ ثیابی ، لِئَلا اءُجَرَّدَ مِنْهُ(. فَاءتِی بِتُبّانٍ،عَلَیْهِ الذِّلَّهُ(. فَاءَخَذَ ثْوبا خَلِقا، فَخَرَقَهُ وَ جَعَلَهُ تُحْتَ ثِیابِهِ، فَلَمّا قُتِلَ ع جَرَّدُوهُ مِنْهُ علیه السلام . ثُمَّ اسْتَدعی ع بِسَراویلَ مِنْ حَبَرَهٍ، فَفَرَزَها وَ لَبَسَها، وَ اِنَّما فَرَزَها لِئَلا یَسْلُبَها، فَلَما قُتِلَ سَلَبَها بَحْرُ بْنُ کَعْبٍ – لعنه الله – وَ تَرَکَ الْحُسَیْنَ ع مُجَرَّدا، فَکانَتْ یَدا بَحْرٍ بَعْدَ ذلِکَ تَیْبَسانِ فِی الصَّیْفِ کَاءَنَهُما عُودانِ یابِسانِ وَ تَتَرَطّبانِ فِی الشِّتاءِ فَتَنْضَحانِ قَیْحا وَ دَما الی اءَنْ اءَهْلَکَهُ اللّهُ تعالی . قالَ: وَ لَمّا اءُثْخِنَ الْحُسَیْنُ ع بِالْجِراحِ، وَ بَقِیَ کَالْقُنْفُذِ، طَعَنَهُ صالِحُ بْنُ وَهَبِ الْمُزَنی عَلی خاصِرَتِهِ طَعْنَهً، فَسَقَطَ الْحُسَیْنُ ع عَنْ فَرَسِهِ الَی الاءرْضِ عَلی خَدِّهِ الاءیْمَنِ. ثُمَّ قامَ صلوات الله علیه .
وَ خَرَجَتْ زَیْنَبُ مِنْ بابِ الْفُسْطاطِ وَ هِی تُنادی : وا اءَخاهُ، وا سَیّداهُ، وا اءَهْلَ بَیْتاهُ، لَیْتَ السَّماءَ اُطْبِقَتْ عَلَی الارْضِ، وَ لَیْتَ الجِبالَ تَدَکْدَکَتْ عَلَی السَّهْلِ. قالَ: وَصاحَ شِمْرُ بِاءَصْحابِهِ: ما تَنْتَظِرونَ بِالرَّجُلِ. قالَ: فَحَمَلُوا عَلَیْهِ مِنْ کُلِّ جانِبٍ.
عَنِ الصّادِقِ ع قالَ:
لَمّا کانَ مِنْ أَمْرِ الْحُسَیْنِ ع ما کانَ، ضَجَّتِ الْمَلائِکَهُ إِلَی اللّهِ بِالْبُکاءِ وَ قالُوا:
یا رَبَّ هذَا الْحُسَیْنُ صَفِیُّکَ وَ ابْنُ بِنْتِ نَبِیِّکَ قالَ: *فَأَقامَ اللّهُ ظِلَّ الْقائِمِ ع وَ قالَ: بِهذا اءَنْتَقِمُ لِهذا*
ا┅═✧❁ ⚜️ ❁✧═┅ا
شب فراق بود....زینب پروانه وار به دور حسین می چرخید...
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است...
صبح فردا بدنش....
مکن ای صبح طلوع........
و صبح شد...ظهر شد و علی اکبر و عباس را از حسین گرفت...و ماند حسین و زینبی که خود را آماده میکرد برای ساعاتی بعد....
در صحرا مینگریست و گریست پدر بندگی...
اصحاب و بنی هاشم هرکدام گوشه ای از صحرا را در آغوش گرفته بودند و مانده بود قتلگاه....
و خون می گرید امام زمان برای لحظه ای که امام حسین کمر شکسته از علقمه به سمت خیام می آمد و می فرمود:
خواهرم برو و به زنان بگو لباس مهیا کنند و آماده ی اسیری شوند....
پس ذوالجناح آماده در کنار خیمه ها ایستاده بود و گویی او نیز اشک می ریخت از چنین وداع سوزناکی...
➖علیکن منی السلام......
و با این جمله چند بار دل نساء خون گشت تا آنکه شنیدند از زبان امامشان...
پس هشتاد زن و دختر به دور امام حلقه زده و ضجه و شیون می کردند....
دختران به دور پدر می چرخیدند:
➖ پدر جان ما را در اینجا به که می سپاری؟...
➖شما محفوظ در پناه خدایید...صبوری کنید تا اجرتان ضایع نگردد...
🍂
🥀🍂
۱