┅═✧❁🥀❁✧═┅
✨ وَالشِّمْرُ جالِسٌ عَلى صَدْرِكَ، وَمُولِغٌ سَيْفَهُ عَلى نَحْرِكَ
قابِضٌ عَلى شَيْبَتِكَ بِيَدِهِ، ذابِحٌ لَكَ بِمُهَنَّدِهِ، قَدْ سَكَنَتْ حَواسُّكَ
وَخَفِيَتْ أَنْفاسُكَ، وَرُفِعَ عَلَى الْقَناةِ رَأْسُكَ
در حالى كه شمر (لعنة اللَّه عليه) بر روى سينه ات نشسته بود و شمشيرش را بر گودى زير گلوى تو فرو برده
و محاسنت را به دست گرفته بود، سرت را با شمشير تيز خود مى بريد؛ در آن حالت حواسّت از حركت ايستاد
و نفس هايت پنهان شد، و سرت بر بالاى نيزه بلند شد
📓فرازی از زیارت ناحیه مقدسه
•●🥀•●🥀•●
🥀 و اما.....خواهری و برادری...
نمیتوان این دو عهد را از هم جدا نمود...
آن زمان که زینب بالای تل جان خود را در گودال میدید...وفای عهد مینمود و آن زمان که حسین در گودال٫ از زیر پلک هایش جان خود را بالای تل میدید نیز...
و عهدی وفا شد بی بدیل با حضرت رب و بسته شد عهدی جدید بر زینب آن زمان که بانویی قد خمیده و مو سپید کرده پا بر گودال نهاد و بوسه زد بر رگ بریده ی برادر...
و صدای برادر بود در وداع آخر که نوازش میشد بر این تن خسته:
زینبم! از این پس پیامبر کربلا تو هستی...و سپردم سجادم و دخترانم و مخدرات را به تو...
•●🥀•●🥀•●
🥀امان از آن لحظه که صدایی جز برخورد شمشير ها به گوش نمیرسید...
و آه از زینب و وای از زینب.....
دوید و لحظه ای را مکث نکرد...عبا به زیر پا می رفت و او زهرایی میشد برای علی در کوچه های مدینه....به زمین میخورد و عباسی میشد برای حسین....
فریاد حسینا به سر میداد و خواهر میشد برای حسین......
پس رسید بالای تل...
خنجر و سینه....
انگشتر و غارت...
سر و نیزه...
و زینب و.............
🥀عمه جان از بالای تل رکوع کنان خود را به حسین می رسانند...
چقدر سجده ی خواهر بر تربتِ گلوی برادر دیدنی است...
دنیا چنین نماز جماعتی به خود ندیده
لب های خواهری بر رگ های برادری...
✨اَشهَدُ اَنْ لاَ اِلهَ اِلاَّ اللهُ وَحْدَهُ لاَ شَریکَ لَهُ، وَ اَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ اَشْهَدُ اَنَّ حسین بن علی قتلوه عطشانا
🥀و چه گذشت بر مولا آن زمان که زیر دست آن ملعون نگاهش به زینبی بود که نظاره گر بود....
گویا هنوز باور زينب نمی شود بر سینه امام بماند بقیه اش...
پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته در بین ازدحام بماند بقیه اش...
راحت که شد از حسین همین که خیالشان شد نوبت خیام بماند بقیه اش...
•●🥀•●🥀•●
▪️وَيلَكَ يا عُمَرُ! أَ يُقتَلُ أَبُوعَبدِاللهِ وَ أَنتَ تَنظُرُ إِلَيهِ؟!
واي بر تو اي عمر! آيا ابي عبدالله (علیه السلام) را مي كشند و تو نظاره مي كني»؟!
⚜ این کلام حضرت خانم، بیانگر اوج عظمت و جلال آن مخدره، و همچنین در مقابل، اوج حقارت مخاطبِ اوست.
▪️ حضرت خانم رو به آن ملعونین در سپاه عمر بن سعد لعنة الله علیهم اجمعین فریاد زدند: وَيحَكُم أَما فِيكُم مُسلِمٌ! فلم يجبها أحد!
⚜ علیا مخدره با بکار بردن این عبارت، صراحتاً بیان میکنند که من، شما را اصلا در جرگه ی اسلام نمیدانم، چرا که اگر کسی از شما مسلمان بود چنین جنایتی را مرتکب نمیشد.
⚜ حضرت علیا مخدره زینب کبری سلام الله علیها در گودی قتلگاه با بیان عباراتی، عظمتِ این مصیبت را افشا میکنند. حضرت خاتون با صراحت بیان میکنند:
▪️اَليَومُ ماتَ مُحَمّدٌ المُصطَفي اَليَومُ ماتَ عَلِيٌّ المُرتَضی علیه السلام اَليَومُ ماتَت فاطِمَةُ الزَّهراء...
بدانید که با کشته شدن اباعبدلله علیه السلام، پیامبر و امیرالمومنین و فاطمه زهرا علیهم السلام را کشته شدند.
⚜ در اینجا حضرت خانم اینگونه با افشاگری و رسواگریِ آن ملاعین، فریاد ندبه و عزا سر میدهند که "الیوم مات محمد المصطفی..."،
و این روز را با روز رحلت پیامبر اکرم و روز شهادت امیر المومنین علیه السلام و فاطمه الزهرا سلام الله علیها مقایسه میکنند.
منبع:
📓رياحين الشريعه ج ۳ ص ۱۰۱
📓المنتخب ص ۳۲۷
📓معالي السبطين ج ۲ ص ۲۹
┅═✧❁🥀❁✧═┅