┅═✧❁🥀❁✧═┅
🏴 بکاء حضرت زین العابدین (علیه السلام) در کربلا
📜 وَ شاهِدٍ وَ مَشْهُودٍ
و سوگند به «شاهد» و «مشهود»!
(سوره مبارکه بروج، آيه ۳)
•●🥀•●🥀•●
🥀او شاهد بود...
شاهدی که مشهود ترین روز تاریخ را لحظه به لحظه به نظاره نشسته بود...
✨ «لاَ حَوْلَ وَ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللهِ الْعَلِىِّ الْعَظِيمِ»
ذکری بود که بر لبان مبارک جاری میگشت؛ آن زمان که دگر یاری نمانده بود...
تنها مانده بود خیمه ی نساء؛
خیمه ی امام سجاد در چشمان پدر درخشید...
فرزندشان را دیدند که در بستر بیماری آرمیده و عمه ای که همه جا پرستار و همدم میشود...
🥀چون نگاه پدر و پسر تلاقی کرد هردو جانی دوباره گرفتند و امام سجادی که برای بلند شدن کمک میخواست:
عمه جان کمکم کن بنشینم که پسر پیامبر امده است...
حضرت پدر حال پسر را جویا شدند پس حمد الهی را از زبانش شنیدند.
سپس فرمود:
✨«يا أبَتاهُ ما صَنَعْتَ الْيَوْمَ مَعَ هؤُلاءِ الْمُنافِقِينَ»؛
ای پدر امروز با این منافقین چه کرده ای؟
✨امام حسین علیه السلام:
«يا وَلَدِي قَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَيْهِمُ الشَّيْطانُ فَاَنْساهُمْ ذِكْرَ اللّهِ، وَ قَدْ شُبَّ الْقِتالُ بَيْنَنا وَ بَيْنَهُمْ، لَعَنَهُمُ اللّهُ حَتّى فاضَتِ الاَْرْضُ بِالدَّمِ مِنّا وَ مِنْهُمْ»؛
فرزندم! شيطان بر آنان چيره شده و خدا را از يادشان برده است و جنگ بين ما و آنان چنان شعله ور شد كه زمين از خون ما و آنان رنگين شده است!
🥀و یاد خون مبارک علی اکبر بر عبای پدر٫ لرزه بر جان حسین انداخت...
حضرت سجّاد(عليه السلام) عرض كرد:
✨«يا أبَتاهُ أَيْنَ عَمِّىَ الْعَبّاسُ»
پدر جان عمویم عباس کجاست؟
🥀و گویی دوباره جان مفارقت می کرد از پدر...اشک بود که حلقه زد در چشم خواهر و خیره شد به امامش...
عمه خبر شهادت علمدار را نداده بود چرا که از حال بد سجادش میترسید...
صدا می لرزید:
✨ «يا بُنَىَّ إِنَّ عَمَّكَ قَدْ قُتِلَ، وَ قَطَعُوا يَدَيْهِ عَلى شاطِىءِ الْفُراتِ»؛
پسرم! عمویت کشته شد و دستانش کنار فرات از پیکر جدا شد...
ثانیه ای مکث نشد که صدای گریه امام سجاد٫ آسمان را به گریه وا داشت....
🥀پس از شدت بکاء بر دامان عمه بیهوش گشتند... چون به هوش آمدند از دگر عمو ها پرسیدند...
قلب به لرزه در آمد:
همه شهید گشتند.
اشک بود که از چشمان مبارک جاری می گشت پس بار دگر از پدر پرسیدند:
✨«وَ أَيْنَ أَخي عَلِيٌّ، وَ حَبيبُ بْنُ مَظاهِرَ، وَ مُسْلِمُ بْنُ عَوْسَجَةَ، وَ زُهَيْرُ بْنُ الْقَيْنِ»؛
برادرم علی اکبر و ....؟
نوای جوانان بنی هاشم در سر میپیچد و عبایی که...
✨«يا بُنَىَّ إِعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ في الْخِيامِ رَجُلٌ إِلاّ أَنَا وَ أَنْتَ، وَ أَمّا هؤُلاءِ الَّذِينَ تَسْأَلُ عَنْهُمْ فَكُلُّهُمْ صَرْعى عَلى وَجْهِ الثَّرى»؛
پسرم فقط همین قدر را بدان در خیمه ها مردی جز من و تو نمانده است٫ همه ی آنان به خاک افتاده و شهید شده اند...
گریه از سر گرفته شد و ناله ی خونین جگر بلند شد:
✨«يا عَمَّتاهُ عَلَىَّ بِالسَّيْفِ وَ الْعَصا»؛
عمه جان شمشیر و عصایم را حاضر کن.
لحظه ی سختی که انتظار میکشیدند رسیده بود...
✨«وَ ما تَصْنَعُ بِهِما»
برای چه میخواهی فرزندم؟
با صدایی محکم فرمودند:
✨«أمَّا الْعَصا فَأَتَوَكَّأُ عَلَيْها، وَ أَمَّا السَّيْفُ فَأَذُبُّ بِهِ بَيْنَ يَدَىْ إِبْنِ رَسُولِ اللهِ(صلى الله عليه وآله) فَإِنَّهُ لاَ خَيْرَ فِي الْحَياةِ بَعْدَهُ»؛
بر عصا تکیه کنم و با شمشیرم از فرزند رسول خدا دفاع کنم که زندگی پس از او ارزشی ندارد...
•●🥀•●🥀•●
⚜ ای حضرت شاهد ! یا صاحب الزمان!
باید دیده تر کنیم از یاد حسین! از صبر زینب! از اسارت علی بن الحسین!
تا شاید شسته شود سیاهی قلبمان...
بلکه دیده لایق گردد تا شاهد شود بر جمالتان...
✍ تأسی میکنیم به مولایمان امام سجاد علیه السلام که یکی از بکائین بودند بر مصائب کربلا و شاهد بودند بر لحظه لحظه ی گودال قتلگاه...اسارت عمه یشان زینب...و شهادت خواهرشان رقیه...
┅═✧❁🥀❁✧═┅