📙ماجرای فیل دست 🔷قسمت سوم- بخش 3 در کسری از ثانیه چرخ و دروازه بان با یکدیگر برخورد نمودند... شدّتِ روبوسی چرخ با دروازه بان، چنان شدید بود که پک و پوز مردِ بیچاره را دوخت به آسفالت خیابان!! آمبولانس آمد و مردِ بیچاره را با خودش برد... کم کم چهارراه خلوت شد... پلیس نگاهی به امیر و بابک انداخت و سپس به جایی دور خیره شد... -میگفت دروازه بان تیم ملی بوده اما بدجوری خاکشیر شد!!! من که تا حالا ندیده بودمش! شما چی؟! امیر و بابک در حالی که سرشان پایین بود، پاسخ دادند: -نه! پلیس ادامه داد: -شانس آوردید که خودم شاهد ماجرا بودم تقصیر خودش بود که ایستاد جلوی چرخ . من بهش تذکر دادم اما گوش نکرد! آدم که روبه روی چرخ وحشی(!) نمی ایسته... می ایسته ؟ امیر و بابک پاسخ دادند -نه! پلیس عرق پیشانی اش را خشک کرد - تا نظرم عوض نشده برید پی کارتون شما که نمیخواید نظرم عوض بشه؟! امیر و بابک مظلومانه جواب دادند نه! و لحظاتی بعد، مثل بچههای خوب!!) راه افتادند سمت ماشین... بابک آمد حرفی بزند؛ اما امیر اشاره کرد که سکوت کند.