📙ماجرای کابوس کلّه 🔷قسمت سوم- بخش 3 مرد تعادلش بر هم خورد و دستش را به لبه ی دیگ گرفت... دیگ کله چپ زمین شاگرد کله پزی که داشت برای مشتری سفارش می برد، پایش روی آب کله ها لیز خورد و پخش زمین شد! دیسی که در دست داشت رفت روی هوا و در برگشت محکم خورد توی سر مغازه دار! او از درد نعره کشید و به خود پیچید از آن طرف، لنگه کفش شاگرد، پس از برخورد به زمین، از پایش در رفت و صاف رفت سمت شیشه ی مغازه و آن را خُرد و خاکشیر کرد خانمی که آن طرف شیشه و در خیابان ،بود وحشت کرد و جیغ بنفشی !کشید! راننده ی ماشینی که در حال عبور بود و تازه گواهینامه گرفته بود به سبب جیغ زن هول کرد و فرمان را پیچاند سمت پیاده رو ماشین وارد پیاده رو شد و دقایقی ،بعد پس از کندن در و پنجره و کرکره و خلاصه خانه خراب کردن مغازه دار وارد صحن و سرای کله پزی شد....