📙ماجرای کابوس کلّه 🔷قسمت چهارم- بخش 3 امیر این را گفت و به سمت وضوخانه حرکت کرد بابک هم راهش را کشید و به سمت نمازخانه رفت امیر پس از گرفتن وضو حرکت کرد تا به سمت نمازخانه برود؛ اما هنوز به آنجا نرسیده بود که صدای سوت بلبلی شنید اول فکر کرد بلبلی سرگردان در آن حوالی است؛ اما هر چه نگاه کرد چیزی ندید طولی نکشید که باز صدای سوت بلبلی بلند شد... گوش تیز کرد؛ صدا از نمازخانه بود! وقتی امیر وارد شد بابک وسط ،نماز سومین سوت بلبلی اش را هم کشید! امیر مات و مبهوت به او خیره شد بابک سوره توحید را شروع کرد و وقتی به کلمه ی «صمد» رسید مجدّداً سوت بلبلی آبداری !کشید امیر که فهمیده بود موضوع از چه قرار است، صبر کرد تا نماز بابک تمام شود... بابک جان این که شما ،خوندی نماز بود یا گشت و گذار در چاله میدون؟ - یعنی چی؟! مرد حسابی چرا وسط نماز سوت بلبلی میزنی؟! یعنی تا این حد بی اطلاعی که اسم قرائت صحیح نماز رو سوت بلبلی میذاری؟