براء بن معرور و گوشت مسموم
یکی از داستانهای رسول خدا که از جهات مختلف آموزنده است، جریان گوشت مسموم زن یهودی و براءبنمعرور است که در ادامه به آن اشاره میشود.
پس از اینکه پیامبر از خیبر برگشتند، زنی یهودی که اظهار اسلام میکرد، ذراعی پختهشده و مسموم را خدمت حضرت آورد.
حضرت فرمود: این چیست؟ زن یهودی گفت: پدر و مادرم فدای شما یا رسول الله، شنیده بودم که خیبر مردان قدرتمندی دارد، وقتی شنیدم میخواهید به خیبر بروید، نذر کردم اگر به سلامت برگردید، گوسفندی ذبح کنم و گوشت ذراعش را برای شما بیاورم.
امیرالمؤمنین و براءبنمعرور نیز در مجلس حضور داشتند. پیامبر نان درخواست کردند.
دستدرازی براء به گوشت
[در این فاصله] براء دستش را دراز کرد و مقداری از گوشت کند و در دهان قرار داد.
امیرالمؤمنین فرمود: «يَا بَرَاءُ لَا تَتَقَدَّمْ رَسُولَ اللَّهِ» براء، بر پیامبر پیشی نگیر.
همسو: بر خدا و رسول پیشی نگیرید (حجرات/۱-۳)
براء که شخصی اعرابی بود گفت: «يَا عَلِيُّ كَأَنَّكَ تُبَخِّلُ رَسُولَ اللَّهِ» گویا تو رسول خدا را بخیل و خسیس میدانی!
امیرالمؤمنین فرمود: بخیل نمیپندارم «لَكِنِّي أُبَجِّلُهُ وَ أُوَقِّرُهُ» بلکه بهجهت بزرگواری و کرامت ایشان میگویم دستدرازی نکن.
«لَيْسَ لِي وَ لَا لَكَ وَ لَا لِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِ اللَّهِ أَنْ يَتَقَدَّمَ رَسُولَ اللَّهِ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ وَ لَا أَكْلٍ وَ لَا شُرْبٍ» نه من و نه تو و نه هیچیک از خلایق نباید بر پیامبر تقدم جویند. نه در گفتار، نه در افعال، نه در خوردن و آشامیدن.
[علاوه بر اینکه] این گوشت را زن یهودیه آورده و ما او را نمیشناسیم. اگر به دستور پیامبر از آن بخوری، سلامتت تضمینشده است و اگر بدون اذن ایشان بخوری، سلامتیات بر عهده خودت میباشد.
امیرالمؤمنین سخن میگفت و براء همچنان مشغول خوردن بود و لقمه را فرو داد.
ناگهان گوشت به سخن در آمد و گفت: یا رسول الله، مرا نخورید که مسمومم.
در همین اثنا، حال براء [بر اثر آن زهر] به هم خورد و به حالت احتضار افتاد و از دنیا رفت.
به انگیزه امتحان رسول خدا!
حضرت آن زن را خواستند و به وی فرمودند: چه چیزی تو را به این جنایت وا داشت؟
زن یهودیه گفت: مصیبت بزرگی به من وارد ساختی، تو باعث مرگ پدر و عمو و شوهر و برادر و فرزندم شدی! با خود گفتم اگر او پادشاهی بیش نباشد، با این کار انتقامم را میگیرم و اگر پیامبر باشد، او وعده فتح مکه را داده، پس خدا جانش را حفظ خواهد کرد.
پیامبر فرمود: راست گفتی، ولی به مرگ براء دلخوش نباشی! خداوند او را بهخاطر تقدمش بر رسول امتحان کرد و اگر صبر میکرد، خدا شرّ این سم را از او دفع میکرد.
پس پیامبر، عدهای از بهترین اصحاب، منجمله: سلمان، مقداد، ابوذر، عمار، صهیب و بلال را فرا خواندند و دور گوشت حلقه زدند، پیامبر دستشان را بر گوشت نهادند و بر آن فوت کردند و فرمودند:
«بِسْمِ اللَّهِ الشَّافِي بِسْمِ اللَّهِ الْكَافِي بِسْمِ اللَّهِ الْمُعَافِي بِسْمِ اللَّهِ الَّذِي لَا يَضُرُّ مَعَ اسْمِهِ شَيْءٌ وَ لَا دَاءٌ فِي الْأَرْضِ وَ لَا فِي السَّمَاءِ وَ هُوَ السَّمِيعُ الْعَلِيمُ»
سپس فرمود: بخورید. همه خوردند تا سیر شدند و بعد از آن، آب نوشیدند.
زن یهودیه را هم حبس کردند. روز دوم، او را آوردند و گفتند: مگر همینها نبودند که پیش تو آن گوشت مسموم را خوردند؟ گفت: چرا! یا رسول الله، من تاکنون در نبوتت شک داشتم، الآن یقین کردم که رسول خدایی و شهادتین بر زبان جاری کرد.
نماز میت بر براء
از آن طرف، جنازه براء را خدمت پیامبر آوردند تا بر او نماز بخوانند. حضرت پرسید: علیبنابیطالب کجاست؟ گفتند: یکی از مسلمانان کاری داشت، ایشان به مسجد قبا رفتهاند.
پیامبر نشستند و نماز را اقامه نکردند. از حضرتش وجه آن را سؤال کردند! فرمود: خداوند دستور داده که نماز را به تأخیر اندازم تا علیبنابیطالب حاضر شود و او را بهخاطر آن حرفی که زده بود، حلال کند تا خداوند مرگ براء را کفاره آن کلامش قرار دهد!
یکی از افرادی که شاهد حرف براء بود، گفت: یا رسول الله، براء با علیبنابیطالب شوخی کرد، جدی نگفت تا مورد مؤاخذه پروردگار قرار گیرد.
پیامبر فرمود: «لَوْ كَانَ ذَلِكَ مِنْهُ جِدّاً لَأَحْبَطَ اللَّهُ تَعَالَى أَعْمَالَهُ كُلَّهَا وَ لَوْ كَانَ تَصَدَّقَ بِمِثْلِ مَا بَيْنَ الثَّرَى إِلَى الْعَرْشِ ذَهَباً وَ فِضَّةً» اگر جدّی گفته بود، خداوند همۀ اعمالش را حبط و نابود میکرد، گرچه بهمانند ما بین زمین تا آسمان، طلا و نقره در راه خدا انفاق کرده بود؛ لکن او شوخی کرد و گناهی بر او نیست؛ ولی میخواهم کسی در دلش گمان نکند که علیبنابیطالب بر او غضبناک است، او بیاید و حلالیتش را اعلام کند و برای براء استغفار کند تا منزلتش پیش پروردگار بالا رود.
دعای امیرالمؤمنین برای براء