چیزی نماند از آن همه شوری که داشتم
در جمع غایب است حضوری که داشتم
هرروز من بدونتو تنها شب است، شب
رفتی و رفت روزن نوری که داشتم
من بودم و دلم...، ولی از بعد رفتنت
از دست رفت سنگصبوری که داشتم
با عیب خود اگرچه کنارآمدم، ولی
دیگر شکسته بود غروری که داشتم
حالا نگرد، بعد تو پیدا نمیشود
در کوچههای شهر عبوری که داشتم
از چشمهای ابری من در نبود تو
افتاد دانهدانه بلوری که داشتم
روز قیامت از تو طلبکار میشود
هر آرزوی زندهبهگوری که داشتم
#مجتبی_خرسندی#عضوکانال@golchine_sher