روزی ملانصرالدین وارد یک آسیاب گندم شد. دید آسیاب به گردن الاغ بسته شده و الاغ می چرخید و آسیاب کار می کرد و به گردن الاغ هم یک زنگوله آویزان بود. از آسیابان پرسید: برای چه به گردن الاغ زنگوله بسته اید؟ آسیابان گفت: برای اینکه اگر ایستاد، بدانم کار نمی کند. ملا دوباره پرسید: خب اگر الاغ ایستاد و سرش را تکان داد چه؟ آسیابان گفت: ملا، خواهشا این پدرسوخته بازی ها را به الاغ یاد نده! 👳 @mollanasreddin 👳