✍️ آیت الله ناصری و بشاگرد • 🔹پدرم مریض بود. تومور مغزی داشت. نمیتوانست از تخت بلند شود. در اصفهان خدمت رسیدم، ایشان از اولیای خدا و صاحب کشف و کرامات هستند. مدتی توفیق شاگردی ایشان را داشتم. مرا به اسم میشناختند. به حضرت استاد عرض کردم: وقتی میروم، با خود میگویم نکند وظیفه ام مراقبت از پدر باشد. هنگام بازگشت و مرخصی میگویم شاید تکلیفم خدمت به دین و ایمان مردم بشاگرد باشد. خلاصه همواره در تردید به سر میبریم. نه در جوار پدر آرامش دارم و نه در آنجا. جمله ای بفرمائید تا دلم آرامش پیدا کند و از تحیر خارج شوم. 🔹ایشان بشاگرد را ندیده اند. اول به شوخی فرمودند: آقا محسن! آن روزی که جوان بودی، پدر را رها کردی و رفتی! حالا دیگر کاری از دستت بر نمیآید که بخواهی پیشش بمانی! بعد طبق عادتی که هنگام تفکر داشتند، انگشت سبابه شان را روی لبهای مبارک گذاشتند. تأملی کرده و فرمودند به نظر میرسد بشاگرد هنوز از نظر مبانی اعتقادی ضعیف هستند و ممکن است در آینده تحت تأثیر جریانهای انحرافی قرار گیرند. هنوز لازم است اعتقادات و باورهای دینی مردم تقویت شود. اگر مراقبت از پدر لازم است ایشان را به بشاگرد ببرید. • 🆔 @momeniseyedmohsen https://www.instagram.com/p/CD3H1wOFbEH/?igshid=df96dv1mhe6l