#داستان
#میلاد_امام_جواد_علیه_السلام
قسمت دوم
این قسمت:تعجب حکیمه
حکیمه، از هنگام تولد «محمد» لحظهای چشم از نوزاد و مادر، برنداشته بود؛ او با دقت مراقب حال مادر و فرزند بود.
همانطور که به صورت نوزاد چشم دوخته بود، حالت عجیبی در چشمهای زیبای او میدید. نوزادِ قشنگ و نورانی، چشمهایش را مثل برگ گل باز کرد و به بالا نگاه کرد. سپس به چپ و راست نگریست و گفت:
«اَشهدُ اَن لا اِلهَ اِلا الله و اَشهدُ اَن محمدا رسول الله» (گواهی میدهم که خدایی بهجز خدای یگانه نیست و گواهی میدهم محمد به فرستاده و پیامبر خداست.)
حکیمه با دیدن این صحنه از جا برخاست. هراسان خدمت امام رضا (ع) دوید و ماجرا را تعریف کرد. امام رضا (ع) فرمود:
– «شگفتیهایی که پسازاین، از او خواهید دید، بیشتر ازآنچه تاکنون دیدهاید خواهد بود.»
#ادامه_دارد
@montazer_koocholo