eitaa logo
🌟کانال منتظران کوچک⚘
1.7هزار دنبال‌کننده
727 عکس
2.1هزار ویدیو
29 فایل
💢 ما اینجا هستیم که با روشهای متنوع مفاهیم #مهدوی و #دینی را به فرزندان و دانش آموزان دلبند شما آموزش دهیم و پاسخ گو سوالات اعتقادی عزیزان شما باشیم💢 ارتباط با خادم کانال : @afsaneiranpour1372 @Layeghi_313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸نقش حضرت زینب سلام الله علیها در کربلا در طول نهضت عاشورا، نقش فداکاری های‌ عظیم حضرت زینب سلام الله علیها ، بسیار بود. ایشان در واقعه‌ی عاشورا مصیبت از دست دادن عزیزترین کسانشان یعنی برادران، فرزندان و فرزندان برادر را متحمّل شدند. امّا او همه‌ی این مصیبت‌ها را تحمّل نمودند.😢 روایت است که ایشان با دست خودشان لباس جنگ بر تن دو فرزندشان پوشاندند و هر دو را در رکاب حسین علیه السلام به شهادتگاه فرستادند. همچنین پس از شهادت فرزندان به سوگ آنان ننشستند؛ چرا که این دو قربانی را برای آن مرد بزرگ بسیار کوچک می‌دیدند و نگران آن بودند که با اشک او در دل امام حسین علیه السلام شرم یا اندوهی راه یابد.😭 زینب سلام الله علیها مراقبت کننده از امام ‌زین العابدین‌ علیه السلام و سرپرست کاروان اسیران اهل بیت بودند و پس از عاشورا و در سفر اسارت در کوفه و دمشق، خطابه‌های آتشینی ایراد کردند و رمز بقای حماسه‌ی کربلا و بیداری مردم شدند. پس از بازگشت به مدینه نیز در مجالس ذکری که برای شهدای کربلا داشتند، به سخنوری و افشاگری می پرداختند وفات زینب_س @montazer_koocholo
✨مردِ خدا✨ قسمت اول: من فرستاده ی مخصوص هارون الرشید بودم؛ کسی که نامه های محرمانه📝را به دست آدمهای مهم یا سرداران جنگ می رساند. من هیچ وقت از نوشته های آن نامه ها خبر نداشتم. همیشه آن نامه ها مهر و موم می شد. بعد خود وزیر بزرگ به من می داد تا ببرم. هم خليفه و هم وزیر بزرگ، به من اعتماد داشتند و می دانستند که آدم خطا کاری نیستم و به آنها خیانت نمی کنم اما این بار وضع فرق می کرد. من از متن این نامه خبر داشتم😔نامه ی مهمی که خلیفه خطاب به عیسی، حاکم بصره نوشته بود: «بعد از خواندن دستور من در این نامه، درنگ نکن و زندانی ات، موسی بن جعفر را بکش!😢نمیدانم چرا مثل همیشه آرام نبودم و با خیال راحت، به سفر مأموریتی ام نمی رفتم. دست و دلم می لرزید. وقتی سوار بر اسبم🐎 به سمت زندان بصره که در بیرون شهر بود رفتم، فکرهای زیادی به سرم افتاد. یادم آمد همین چند سال پیش، یک بار حال خليفه خیلی بد شد. سرفه های عجیب و غریبی می کرد🤧و به خوردن هیچ غذایی اشتها نداشت. طبيب ها یکی پس از دیگری می آمدند و او را معاینه می کردند؛ اما هیچ کدامشان جواب درستی نمی دادند و فقط می گفتند: «باید برای خلیفه دعا کرد🤲 تا خوب شود؛ چون ما از معالجه اش عاجز و درمانده هستیم!» بعد هم یکی دو نفر از آنها گفتند: «بروید موسی بن جعفر (ع) را به بالین خلیفه بیاورید. اگر او دعا کند، حتمأ خليفه خوب می شود!» من و یکی از نزدیکان خلیفه مأمور شدیم به سراغ موسی بن جعفر (ع) برویم. ما خواسته ی حکومت را به او رساندیم. او وقتی به طرف قصر خليفه می آمد، مشغول خواندن دعا بود @montazer_koocholo
ویژه اکرم بخوان‌ ای محمد! 📍در نزدیکی شهر مکه غاری است که ان را می نامند. محمد ابن عبد الله اشنای این غار تنها بود.😊 و بیشتر اوقات فراغت به انجا میرفت. و ساعتها درون غار می‌نشست و با نگاه به هستی به عظمت بزرگی آفریدگار ان فکر میکرد. 😇 به راز و نیاز 🤲با خدای خود می پرداخت و پروردگار یگانه را پرستش میکرد.💐 در ان روزگار همه مردم قریش بت می پرستیدند، و از بت ها حاجت می طلبیدند 😕، بت هایی که خودشان از سنگ و چوب و اهن و طلا و حتی خرما 🌴ساخته بودند.🙃 حضرت محمد (ص) از بت پرستی مردم مکه ازرده خاطر بود😔 ارزوی ایشان این بود که مردم از بت پرستی دست بردارند و خدا پرست🕋 شوند.😌 حضرت محمد (ص) به چهل سالگی رسیده بود، و درون غار مشغول نیایش 🤲 بود که ناگهان نوری✨ درخشید گویی همه زمین و اسمان را فرا گرفت 😍 فرشته ایی به نام جبرئیل فرمود امد و به محمد (ص) گفت: بخوان! محمد (ص) گفت: من نمیتوانم بخوانم! فرشته او را در آغوش گرفت و فشرد و بار دیگر گفت: بخوان! محمد (ص) باز گفت: من نمیتوانم بخوانم بار دوم نیز جبرئیل همین کار را کرد و باز همان جواب را شنید، جبرئیل برای بار سوم بر محمد خواند و او نیز پس از جبرئیل این سخن را تکرار کرد. فرشته وحی چنین میخواند: بخوان به نام پروردگارت که آفرید و انسان را از خون بسته خلق کرد.🌼 بخوان! و پروردگارت از همه کریم تر است.🌸 همان که به وسیله قلم بیاموخت🌺 به انسان انچه را نمی دانست اموخت🌸 جبرئیل به اسمان برگشت 😇 محمد در حالی که به پیامبری بر انگیخته شده بود از کوه🗻 پایین امد😍 ماجرای روز باعث شد محمد دیر به خانه بیاید 😊 خدیجه همسر پیامبر از او پرسید: چرا اینقدر دیر آمدید؟ ان حضرت ماجرای خود را برای همسرش شرح داد از ان به بعد وحی خداوند💥 بر حضرت محمد ادامه یافت و ایات قرآن کریم📖 یکی پس از دیگری نازل شدند 😌 منتظر کوچولو های عزیزم😘 فرا رسیدن عید بزرگ مبعث بر شما مبارک باد🎉 @montazer_koocholo
زیبا ترین تولد قسمت اول: دوران امامت امام حسن عسکری مقارن بود با خلافت سه تن از خلفای عباسی انها هر قدر که میتوانستند برای حضرت جاسوس می گذاشتند تا بتوانند حضرت را کنترل کنند. 😏 دلیل این کار این بود که انها میدانستند که امام زمان فرزند امام حسن عسکری علیه السلام است. برای همین همه تلاش خود را میکردند تا از طریق امام حسن عسکری به مهدی موعود (عج) برسند و ان حضرت را به قتل برسانند.😔 به همین دلیل کسی جز نزدیکان امام حسن عسکری از تولد امام عصر اطلاعی نداشت حکیمه خاتون عمه امام زمان اینطور نقل میکند: شب نیمه شعبان بود که برای افطار🍞 خانه برادرم امام حسن عسکری رفته بودم که امام نزد من امد و فرمود: عمه جان امشب نزد من بمان که قرار است فرزندم مهدی به دنیا بیاید 😍 با حیرت به امام گفتم: چطور ممکن است که فرزند شما امشب به دنیا بیاید وقتی اثری از ان در همسر شما دیده نمیشود‼️ امام فرمود به همین دلیل گفتم پیش ما بمان. نیمه های شب برای خواندن نماز شب بیدار شدم و دیدم نرگس خاتون به ارامی در جای خود خوابیده و اثاری از تولد فرزند در او نیست داشتم به سخنان برادرم شک میکردم که امام مرا فراخواند که عمه جان! اینجا بیا... @montazer_koocholo
قسمت اول: ✨مادرجان! داری گریه می کنی؟ من مجبورم الآن هم مثل هر زمانی که در کنار مادر پیرم هستم، صدایم را بلند کنم و با داد🗣 به او چیزی بگویم؛ چون گوش هایش👂کر است: درست است که فقیرم؛ اما هیچ غم و غصه ای ندارم. هیچ غم و غصه و اندوهی😊مادر پیرم که قد همه ی دنیا دوستش دارم💜دست های لاغر و پوستی اش را به هم می مالد و با صدای ضعیف و نازکی می گوید: «چه می گویی پسرجان؟ تو دیگر فقیر نیستی. تو حالا ثروتمند هستی، ثروت مند!»😍من به اطرافم نگاه می کنم، خانه ی ما از همه ی خانه های محله یمان کوچکتر است. فقط دوتا اتاق دارد؛ دوتا اتاق کوچک! ما فرش نداریم. به جایش حصیر کهنه داریم؛ حصیری که از جنس نی های نرم نیزار است. اسباب و اثاثیه ی مان هم کم است. خورد و خوراک مان🍵 هم خیلی کم است! من نه زن دارم، نه بچه؛ فقط این مادر پیر را دارم که نه می تواند راه برود ونه می تواند غذا بخورد، او جسم استخوانی کوچکی دارد و همیشه توی گهواره ی چوبی می خوابد. فقط دلم خوش است که گاهی برایم حرف می زند☺️ من دوباره با صدای بلند می گویم: «مادر عزیزم! غصه نخور.🌟امام حسن علیه السلام ما را از یاد نمی برد. مادرم می گوید: «پسرم! از این به بعد، هیچ وقت نگو فقير هستی. تو حالا در مدینه، مرد ثروتمندی هستی؛ چون نوه ی عزیز محمد صلی الله علیه و آله با تو دوست شده... @montazer_koocholo
ویژه قسمت دوم: من می روم پشت پنجره و به کوچه نگاه👀 می کنم. آدمها تند و تند می آیند و می روند. نمی دانم چه خبر شده. شاید دوباره دشمنان😈در فکر آزار و اذیت پسر حضرت علی علیه السلام هستند! اما کاش آنها مثل ما میفهمیدند که او چه قدر مهربان و دل سوز است😍همین چند روز پیش بود که من و چندتا از فقیران مدینه در بیرون شهری کنار سفرهای خالی نشسته بودیم. در آن سفره فقط مقداری خرده ریزه های نان🍞بود، حتی نمک هم نداشتیم تا به آن خرده نان ها بزنیم؛ وقتی مشغول خوردن شدیم، آن مرد که سوار بر اسب🐎بود، به ما رسید و سلام کرد. من او را نمی شناختم؛ اما چندتا از مردها به او گفتند: «ای پسر پیامبر خدابفرما!»☺️ آن مرد از اسب خود پایین آمد، به ما احترام کرد و کنارمان نشست. بعد گفت: خدا آدم های متکبر را دوست ندارد.😔 او در کنار ما مشغول خوردن شد. بعد از خوردن غذا، حرف های خوبی به ما زد. سپس برخاست و همگی ما را به مهمانی خانه اش دعوت کرد🤗حالا قرار است ما به خانه ی پسر امام على علیه السلام برویم. کاش می توانستم مادرم را هم به آنجا ببرم! به💫مادرم نگاه می کنم. زیر چشم های کوچکش، چند قطره اشک تازه نشسته است. به او می گویم: «مادرجان! داری گریه می کنی؟... @montazer_koocholo
  🥀 قسمت دوم: سپس مردم که متوجه این اتفاق شده بودند به سوی ابن ملجم 👹دویدند تا او را بگیرند، اما هر کسی به او نزدیک می‌شد، ابن ملجم با شمشیر🗡 خود، او را می‌زد و زخمی می‌کرد.😒 سرانجام فردی شجاع و قوی او را گرفت و به زمین کوبید. ابن ملجم در دست یاران حضرت اسیر شد تا به سزای اعمال خود برسد.😏 آن وقت امام حسین علیه السلام به کمک چند نفر دیگر ، پدرشان حضرت علی را که زخمی بودند به خانه بردند. امام علی که با ضربه ی شمشیر زهرآلود زخمی و مسموم شده بودند پس از سه روز، در روز ۲۱ رمضان به شهادت رسیدند.😭 ایشان در ایامی که در بستر مرگ بودند خواهش کردند که با ابن ملجم که قاتل ایشان است بدرفتاری نشود و او را شکنجه ندهند. حتی زمانی که برای حضرت علی کمی شیر🥛 آوردند تا ایشان بنوشند، فرمودند: «به زندانی خود نیز از این شیر بدهید و او را اذیت نکنید.» حضرت علی وصیت کردند در صورتی که به شهادت رسیدند، برای مجازات ابن ملجم و قصاص او، فقط یک ضربه شمشیر به او بزنند و نه بیشتر. همانطور که ایشان نیز با یک ضربه شمشیر زخمی و شهید شدند.❗️ امام علی علیه السلام حتی با قاتل خود نیز مهربان بودند. ایشان سرانجام به آرزوی خود که شهادت در راه خدا بود رسیدند.🌷😔   @montazer_Koocholo
ویژه عمر ابن حیان و دوستش میهمان امام صادق هستند. روز قشنگی است. از پشت پنجره ی اتاق، صدای بق بقو🕊 می آید. چند تا کبوتر  روی سکوی کوچک حیاط نشسته اند. گاه و بی گاه بق بقو می آید و به دنبال هم می دوند. عمار به دوست خود می گوید: «وای... امروز چه روز دلپذیری است! ما چقدر خوشبختیم که به مهمانی امام عزیزمان آمده ایم.»😍 دوستش می خندد. دوباره بلند می شود. عمار به دوستش می گوید: «کاش پسرم اسماعیل را می آوردم. او خیلی امام را دوست دارد❤️ جایش در اینجا خالی است.» امام صادق با یک سینی میوه🍎🍇 به اتاق می آید. سینی را جلو آن ها می گذارد و مثل برادر در کنارشان می نشیند و به درد دلشان گوش می دهد. عمار کمی از این جا و آن جا حرف می زند،  بعد می گوید: «می خواستم اسماعیل را هم بیاورم. او خیلی به شما علاقه دارد! لب های امام صادق (علیه السّلام) پر از لبخند می شود. عمار ادامه می دهد: «واقعا پسر با ادبی است. به من خیلی نیکی می کند. همیشه کمکم می کند. اخلاقش هم خیلی خوب است 👏 امام صادق بیشتر خوشحال می شود و می گوید: «من پسرت اسماعیل را دوست داشتم، اما حالا که گفتی به تو نیکی می کند، او را بیشتر از قبل دوست دارم🥰 عمار و دوستش خوشحال می شوند. یکی از کبوترها را از لای پنجره می آورد داخل و بلندتر از قبل بق بقو می کند.    @montazer_koocholo  
5.5M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹 و 💠 🦋 🌹 👆 💠قسمت 1️⃣ : 🛑چرا دوربینت رو نیاوردی؟ 🌷شادی روح امام و شهدا صلوات🌷 https://eitaa.com/montazer_koocholo
16.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 🕯👆👆 🌷🕊 📜 نامه‌های (قسمت 8) ⬛️ماریه هم بازی حضرت رقیه سلام‌الله‌علیها در کاروان عاشوراست. 🏴 https://eitaa.com/montazer_koocholo
10.11M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
امام حسن (علیه‌السلام) و امام حسین (علیه‌السلام) خط کدوم قشنگتر و زیباتر هست 😍 https://eitaa.com/montazer_koocholo