eitaa logo
🌟کانال منتظران کوچک⚘
1.6هزار دنبال‌کننده
728 عکس
2.1هزار ویدیو
29 فایل
💢 ما اینجا هستیم که با روشهای متنوع مفاهیم #مهدوی و #دینی را به فرزندان و دانش آموزان دلبند شما آموزش دهیم و پاسخ گو سوالات اعتقادی عزیزان شما باشیم💢 ارتباط با خادم کانال : @afsaneiranpour1372 @Layeghi_313
مشاهده در ایتا
دانلود
🌜 میلاد کرامت قسمت اول: امام حسن علیه السلام در شب نیمه ماه رمضان🌜 سال سوم هجرت در مدینه بدنیا امد😍 حضرت علی و حضرت فاطمه بسیار خوشحال شدند.☺️ چون امام حسن اولین فرزندی بود که خدا به انها داده بود.💐 امام حسن علیه السلام لقب های زیادی داشت، که معروف ترین انها "مجتبی" است😇 روزی امام حسن علیه السلام سوار بر اسب🐎 از جایی عبور میکرد، که صدایی نظرش را جلب کرد ، "السلام علیک یا ابن رسول الله ! اقا افتخار بدهید با ما هم سفره شوید و از غذ🍚ا ما میل کنید این صدای گروهی از مستمندان بود که بر زمین نشسته و تکه ایی نان🍞 بر زمین گذاشته بودند و می خوردند😊 امام حسن علیه السلام از اسب خود پیاده شد و فرمود: "خداوند متکبران را دوست ندارد " پس از چند لحظه همراه انها مشغول غذا شد😊 پس از چند لحظه امام علیه السلام به انها فرمود: خانه من در همین نزدیکی است، دوست دارم دعوت مرا قبول کنید و مهمان من شوید😌 انها با خوشحالی گفتند:. با کمال میل یا ابن الرسول الله با کمال میل. باعث افتخار ماست😍 پس امام‌ مستمندان را به خانه دعوت کرد و با غذا های لذیذ 🍗🍚از انها پذیرایی کرد و لباس گران👕 قیمت به انها هدیه داد😌 ... @montazer_koocholo
آسمان حق 🌱پدرش بود علی مادرش فاطمه بود مهربان مثل پدر خیرخواه همه بود☘ 🌺بود او در همه عمر با بدی ها در جنگ و بَدش می امد از فریب و نیرنگ🌺 🌼نگران اسلام نگران حق بود دل او در سینه اسمان حق بود🌼 🌿راه او راه خدا صلح او مثل جهاد صلح او آزادی بر مسلمانان بود🌿 💐ا و گُلی بود که از هر گُلی بهتر بود بود زیبا خوش نام شبیه پیغمبر بود💐 @montazer_koocholo
قسمت اول: ✨مادرجان! داری گریه می کنی؟ من مجبورم الآن هم مثل هر زمانی که در کنار مادر پیرم هستم، صدایم را بلند کنم و با داد🗣 به او چیزی بگویم؛ چون گوش هایش👂کر است: درست است که فقیرم؛ اما هیچ غم و غصه ای ندارم. هیچ غم و غصه و اندوهی😊مادر پیرم که قد همه ی دنیا دوستش دارم💜دست های لاغر و پوستی اش را به هم می مالد و با صدای ضعیف و نازکی می گوید: «چه می گویی پسرجان؟ تو دیگر فقیر نیستی. تو حالا ثروتمند هستی، ثروت مند!»😍من به اطرافم نگاه می کنم، خانه ی ما از همه ی خانه های محله یمان کوچکتر است. فقط دوتا اتاق دارد؛ دوتا اتاق کوچک! ما فرش نداریم. به جایش حصیر کهنه داریم؛ حصیری که از جنس نی های نرم نیزار است. اسباب و اثاثیه ی مان هم کم است. خورد و خوراک مان🍵 هم خیلی کم است! من نه زن دارم، نه بچه؛ فقط این مادر پیر را دارم که نه می تواند راه برود ونه می تواند غذا بخورد، او جسم استخوانی کوچکی دارد و همیشه توی گهواره ی چوبی می خوابد. فقط دلم خوش است که گاهی برایم حرف می زند☺️ من دوباره با صدای بلند می گویم: «مادر عزیزم! غصه نخور.🌟امام حسن علیه السلام ما را از یاد نمی برد. مادرم می گوید: «پسرم! از این به بعد، هیچ وقت نگو فقير هستی. تو حالا در مدینه، مرد ثروتمندی هستی؛ چون نوه ی عزیز محمد صلی الله علیه و آله با تو دوست شده... @montazer_koocholo
ویژه قسمت دوم: من می روم پشت پنجره و به کوچه نگاه👀 می کنم. آدمها تند و تند می آیند و می روند. نمی دانم چه خبر شده. شاید دوباره دشمنان😈در فکر آزار و اذیت پسر حضرت علی علیه السلام هستند! اما کاش آنها مثل ما میفهمیدند که او چه قدر مهربان و دل سوز است😍همین چند روز پیش بود که من و چندتا از فقیران مدینه در بیرون شهری کنار سفرهای خالی نشسته بودیم. در آن سفره فقط مقداری خرده ریزه های نان🍞بود، حتی نمک هم نداشتیم تا به آن خرده نان ها بزنیم؛ وقتی مشغول خوردن شدیم، آن مرد که سوار بر اسب🐎بود، به ما رسید و سلام کرد. من او را نمی شناختم؛ اما چندتا از مردها به او گفتند: «ای پسر پیامبر خدابفرما!»☺️ آن مرد از اسب خود پایین آمد، به ما احترام کرد و کنارمان نشست. بعد گفت: خدا آدم های متکبر را دوست ندارد.😔 او در کنار ما مشغول خوردن شد. بعد از خوردن غذا، حرف های خوبی به ما زد. سپس برخاست و همگی ما را به مهمانی خانه اش دعوت کرد🤗حالا قرار است ما به خانه ی پسر امام على علیه السلام برویم. کاش می توانستم مادرم را هم به آنجا ببرم! به💫مادرم نگاه می کنم. زیر چشم های کوچکش، چند قطره اشک تازه نشسته است. به او می گویم: «مادرجان! داری گریه می کنی؟... @montazer_koocholo