eitaa logo
🌟کانال منتظران کوچک⚘
1.7هزار دنبال‌کننده
679 عکس
1.9هزار ویدیو
29 فایل
گاهی بهش فکـــر کنیم... یک نفر سالهاست منتظر ماست؛ تا بهش خبـــر بدیم که ما آماده ایم ؛ که برگرده.. که بیاد.. 🍃اللــهم عجــل لولیکــــ الفــرج🍃 🌹تعجیل در #ظهور مولا #صلوات کانال ویژه محبان حضرت: @Akharin_khorshid313 تبادل: @tabadolmahdavi
مشاهده در ایتا
دانلود
ویژه اکرم بخوان‌ ای محمد! 📍در نزدیکی شهر مکه غاری است که ان را می نامند. محمد ابن عبد الله اشنای این غار تنها بود.😊 و بیشتر اوقات فراغت به انجا میرفت. و ساعتها درون غار می‌نشست و با نگاه به هستی به عظمت بزرگی آفریدگار ان فکر میکرد. 😇 به راز و نیاز 🤲با خدای خود می پرداخت و پروردگار یگانه را پرستش میکرد.💐 در ان روزگار همه مردم قریش بت می پرستیدند، و از بت ها حاجت می طلبیدند 😕، بت هایی که خودشان از سنگ و چوب و اهن و طلا و حتی خرما 🌴ساخته بودند.🙃 حضرت محمد (ص) از بت پرستی مردم مکه ازرده خاطر بود😔 ارزوی ایشان این بود که مردم از بت پرستی دست بردارند و خدا پرست🕋 شوند.😌 حضرت محمد (ص) به چهل سالگی رسیده بود، و درون غار مشغول نیایش 🤲 بود که ناگهان نوری✨ درخشید گویی همه زمین و اسمان را فرا گرفت 😍 فرشته ایی به نام جبرئیل فرمود امد و به محمد (ص) گفت: بخوان! محمد (ص) گفت: من نمیتوانم بخوانم! فرشته او را در آغوش گرفت و فشرد و بار دیگر گفت: بخوان! محمد (ص) باز گفت: من نمیتوانم بخوانم بار دوم نیز جبرئیل همین کار را کرد و باز همان جواب را شنید، جبرئیل برای بار سوم بر محمد خواند و او نیز پس از جبرئیل این سخن را تکرار کرد. فرشته وحی چنین میخواند: بخوان به نام پروردگارت که آفرید و انسان را از خون بسته خلق کرد.🌼 بخوان! و پروردگارت از همه کریم تر است.🌸 همان که به وسیله قلم بیاموخت🌺 به انسان انچه را نمی دانست اموخت🌸 جبرئیل به اسمان برگشت 😇 محمد در حالی که به پیامبری بر انگیخته شده بود از کوه🗻 پایین امد😍 ماجرای روز باعث شد محمد دیر به خانه بیاید 😊 خدیجه همسر پیامبر از او پرسید: چرا اینقدر دیر آمدید؟ ان حضرت ماجرای خود را برای همسرش شرح داد از ان به بعد وحی خداوند💥 بر حضرت محمد ادامه یافت و ایات قرآن کریم📖 یکی پس از دیگری نازل شدند 😌 منتظر کوچولو های عزیزم😘 فرا رسیدن عید بزرگ مبعث بر شما مبارک باد🎉 @montazer_koocholo
ویژه اکرم بخوان‌ ای محمد! 📍در نزدیکی شهر مکه غاری است که ان را می نامند. محمد ابن عبد الله اشنای این غار تنها بود.😊 و بیشتر اوقات فراغت به انجا میرفت. و ساعتها درون غار می‌نشست و با نگاه به هستی به عظمت بزرگی آفریدگار ان فکر میکرد. 😇 به راز و نیاز 🤲با خدای خود می پرداخت و پروردگار یگانه را پرستش میکرد.💐 در ان روزگار همه مردم قریش بت می پرستیدند، و از بت ها حاجت می طلبیدند 😕، بت هایی که خودشان از سنگ و چوب و اهن و طلا و حتی خرما 🌴ساخته بودند.🙃 حضرت محمد (ص) از بت پرستی مردم مکه ازرده خاطر بود😔 ارزوی ایشان این بود که مردم از بت پرستی دست بردارند و خدا پرست🕋 شوند.😌 حضرت محمد (ص) به چهل سالگی رسیده بود، و درون غار مشغول نیایش 🤲 بود که ناگهان نوری✨ درخشید گویی همه زمین و اسمان را فرا گرفت 😍 فرشته ایی به نام جبرئیل فرمود امد و به محمد (ص) گفت: بخوان! محمد (ص) گفت: من نمیتوانم بخوانم! فرشته او را در آغوش گرفت و فشرد و بار دیگر گفت: بخوان! محمد (ص) باز گفت: من نمیتوانم بخوانم بار دوم نیز جبرئیل همین کار را کرد و باز همان جواب را شنید، جبرئیل برای بار سوم بر محمد خواند و او نیز پس از جبرئیل این سخن را تکرار کرد. فرشته وحی چنین میخواند: بخوان به نام پروردگارت که آفرید و انسان را از خون بسته خلق کرد.🌼 بخوان! و پروردگارت از همه کریم تر است.🌸 همان که به وسیله قلم بیاموخت🌺 به انسان انچه را نمی دانست اموخت🌸 جبرئیل به اسمان برگشت 😇 محمد در حالی که به پیامبری بر انگیخته شده بود از کوه🗻 پایین امد😍 ماجرای روز باعث شد محمد دیر به خانه بیاید 😊 خدیجه همسر پیامبر از او پرسید: چرا اینقدر دیر آمدید؟ ان حضرت ماجرای خود را برای همسرش شرح داد از ان به بعد وحی خداوند💥 بر حضرت محمد ادامه یافت و ایات قرآن کریم📖 یکی پس از دیگری نازل شدند 😌 منتظر کوچولو های عزیزم😘 فرا رسیدن عید بزرگ مبعث بر شما مبارک باد🎉 @montazer_koocholo