🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿 هوالحکیم قسمت_شانزدهم بسمه تعالی 📓آشنایی بیشتر با زندگی استاد: «... عاقبت مهرماه سال ۶۲ از تهران عازم قم شدم و در مدرسه‌ای سکنی گرفتم و درس و بحث‌هایم را شروع کردم. اما دو تن از دوستان بودند که ما باهم در سال ۶۱ از سبزوار خارج شدیم و آن‌ها همان سال به قم رفتند و من به تهران. آن‌ها نیز به دنبال استادی در سلوک بودند و لذا ما هر سه در این جهت یک انگیزه‌ی واحد داشتیم. به آن‌ها گفتم شما در قم به دنبال باشید تا کسی را پیدا کنید ولی مواظب این باشید کسی را که می‌یابید از همه‌ی جهات خاطرتان نسبت به او جمع باشد. بالاخره انسان می‌خواهد روحش را به او بسپارد انسان می‌خواهد زندگی دنیا و آخرتش را به او بسپارد و جسم و عقل و روح و همه‌ی وجودش را به او بسپارد. سعادت و شقاوتش را در اختیار او نهد، و این راه هم راهی است که مدّعیان کاذب، در آن بسیارند و در عرفان مشایخ مدعی و صحبت از چنین مشایخی فراوان است. مخصوصاً که در این راه تسلیم و متابعت بی‌قیدوشرط، شرط است و همین‌که رای و عقیده و نظر خودت را بخواهی درمیان آوری و بگویی به عقیده‌ی من چنین و به نظر من چنان، طرد می‌شوی، و چه بسا که شیخ از لحاظ جسمی تو را طرد نکند و به تو نگوید از پیش من برو، اما همین‌که از قلبش بیرون رفتی و محبت تو را از قلبش بیرون برد دیگر کار تمام است و چه بسا که شیخ تا آخر کار این مطلب را هم ابراز نکند که تو از قلب من طرد شده هستی و از چشم من افتاده‌ای، و لذا همیشه با تو به خوبی و خوشی رفتار کند، و بزرگترین مشکل، و جانکاه‌ترین رنج برای سالک همین است که اگرچه شیخ با من بسیار با مهربانی و عطوفت رفتار می‌کند اما در قلبش نسبت به من چه می‌گذرد؟! ...» ◀️ ادامه دارد ... 🆔 @moravej_tohid https://eitaa.com/moravej_tohid/3873 🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿