🌸 گلی گم کرده‌ام ... 🌸 زمین کربلا ای کعبه ی دل ! به سویت آمدم منزل به منزل به هر منزل رسیدم با عزیزان غمی آمد به استقبال محمل سفر پایان گرفت اما ، الهی نشیند گلبن صبرم به حاصل مکن حیرت اگر روز جدایی شود دامان دشت از اشک من گل 🌸 گلی گم کرده ام می جویم اورا به هر گل می رسم می بویم اورا از اینجا می روم با قلب خسته به داغ یک گلستان گل نشسته به اینجا آمدم با عزت و ناز از اینجا می روم با دست بسته همین جا بود کز بیداد چیدند گل از باغ پیمبر دسته دسته در این صحرای سوزان چون پرستو مَنِ گم کرده راهِ پرشکسته 🌸 گلی گم کرده ام .... از این پس کوله بار غم به دوشم گهی آرام و گاهی در خروشم خدا را کاروان آهسته تر رو صدای آشنا آید به گوشم نوای دلکش داوود زهرا ربود از کف قرار و صبر و هوشم اگر چه در شقایق زار یاسین به سودای محبت گلفروشم 🌸 گلی گم کرده‌ام ..... تمام لاله‌ها آزرده بودند پریشان خاطر و افسرده بودند خودم دیدم که گلهای نبوت ز بی آبی همه پژمرده بودند خودم دیدم کبوترهای معصوم همه سر زیر پرها برده بودند همانجایی که فرزندان زهرا به جرم عشق سیلی خورده بودند 🌸 گلی گم کرده ام ..... اگر چه ماه نو را سر بریدند کجا یاران دل از دلبر بریدند؟ خودم دیدم که مرغان حرم را جدا از آشیانه پر بریدند خودم دیدم ز بالای بلندی که محبوب خدا را سر بریدند از آن روزی که با شمشیر بیداد ز گلشن شاخه های تر بریدند 🌸 گلی گم کرده ام ..... خودم دیدم که صحرا لاله گون بود خودم دیدم زمین دریای خون بود خودم دیدم فضای آسمانها پر از( ِانًا اِلیهِ راجعون) بود خودم دیدم که نور چشم زهرا جراحات تنش از حد فزون بود خودم دیدم که بر هر برگ لاله نوشته این سخن با خط خون بود 🌸 گلی گم کرده ام .... خودم دیدم وداع اکبرم را خودم دیدم گلوی اصغرم را اگر چه در گلستان شهادت ز گریه منع کردم خواهرم را خودم دیدم که زهرا گریه می کرد خودم دیدم سرشک مادرم را مکن منعم اگر با این همه غم زنم بر چوبه محمل سرم را 🌸 گلی گم کرده ام ..... میان این همه گلگون کفن ها کنون من مانده ام تنهای تنها خودم دیدم طناب ظلم بستند به دست و بازوی آن شیر زنها در این صحرای سوزان در شگفتم چه می خواهد سم اسب از بدن ها غروب است و دلم غمگین خدایا میان این همه گل پیرهن ها 🌸 گلی گم کرده ام ..... شدم تیر بلا را تا نشانه کشیدم کوله بار غم به شانه خودم دیدم که از سرچشمه چشم به جای اشک ، خون می زد جوانه خودم دیدم که هر کس با عزیزش جدا می شد به ضرب تازیانه غروب است و شب شام غریبان بیا با هم بخوانیم این ترانه 🌸 گلی گم کرده ام ..... خودم دیدم شقایق پوش ها را سرشک آشیان بر دوش ها را خودم از ناله ی نی ها شنیدم نوای حسرت چاوش‌ها را خودم دیدم که تیغ و داس گلچین بنفشه زار کرد آغوش ها را خودم دیدم که دشمن کرده مجروح برای گوشواره گوش ها را 🌸 گلی گم کرده ام ..... چنان صبری نشان دادند گلها که دل ها را تکان دادند گلها خودم دیدم وصیتنامه خون به دست باغبان دادند گلها خودم دیدم در آن دشت بلاخیز به زیر خار جان دادند گلها در این گلشن که دیدم بوسه از شوق به تیغ خود نشان دادند گلها 🌸 گلی گم کرده ام ..... اگر ذکر مصیبت بر لب ماست ولی شور حماسه مطلب ماست زمین از نهضت ما در شگفت است زمان در حیرت از تاب و تب ماست خداجویان صاحبدل بدانند تمام مقصد ما ، مکتب ماست سرود شوق ما در سایه عشق همان شور و نوای زینب ماست 🌸 گلی گم کرده ام ..... اگر خون دلم آمد ز دیده ز شام موی من سر زد سپیده من و بی طاقتی هیهات هیهات حیات من جهاد است و عقیده به عبدالله جعفر هم بگوئید که ای از خون دل صد حجله چیده اگر جویی تسلای دل من بپرس از همرهان آیا که دیده 🌸گلی گم کرده ام می‌جویم او را به هر گل می‌رسم می‌بویم او را ✍ محمد جواد غفورزاده "شفق"