خوش‌بختی یک وضعیت نیست که ما در آن قرار بگیریم، بلکه یک احساس است که او باید در ما قرار بگیرد. احساسی که در درجه نخست، معلول طرز نگرش و قضاوت‌ ماست. اغلب ما هر آن‌چه را به دست می‌آوریم، خیلی زود به صندوق داشته‌های کم‌ارزش قبلی می‌سپاریم و بی‌قرار و شتاب‌زده در پی آن‌چه که قرار است بعدا به دست بیاید می‌دویم. این که در نگاه ما همواره آن‌چه که هست، خُرد و بی‌مقدار بنماید و آن‌چه که نیست، بزرگ و چشم‌گیر جلوه کند، طرز فکری است که مانع می‌شود احساس رضایت، پا به درون ما بگذارد. «ذهنیت تردمیلی»، احساس نقص و نارضایتی را به جزوی همیشگی از تفکر انسان تبدیل می‌کند. اگر در عین تلاش برای شرایط بهتر، آن‌چه را که هستیم و داریم قدر بشناسیم و از آن بهره ببریم، مانع بزرگی از سر راه شادمانی‌مان کنار خواهد رفت. البته باید دانست که شُکر و قدرشناسی، فقط در به یاد آوردن یک موهبت و به زبان آوردن «به به!» و «خدا را شکر» نیست (به‌قول انگلیسی‌زبانان این‌ها فقط «خدمات شفاهی» است!) دانستن قدر یک چیز یعنی آگاهی از  ارزش و قابلیت‌های آن و بهره‌گیری صحیح و مفید از این قابلیت‌ها. باغبانی که خواهان باغی آباد و درختانی پربار است، خواه سالی چهار بار یا چهل بار به باغ خود، سری بزند و «به به» و «خدایا شکر» بگوید و به راه خود برود، از کشت‌زار خود میوه‌ای نخواهد چشید و از خشک‌زار آن جز علف‌های هرز نخواهد چید. قدر باغ را دانستن، در کِشتن و آبیاری کردنِ باغ و زدون علف‌های هرز از دامن آن و پرورش گل و گیاه و سبزه در خاک آن است. در آن صورت است که کشت‌زار به بار خواهد نشست و کام باغبان خود را شیرین و زندگی او را غنی و پررونق خواهد ساخت. خوش‌بختی نیز چنین است. انسان اگر خواهان شکوفایی و شادمانی است باید قدر داشته‌های خود را بشناسد و سرمایه‌های خویش را به کار بگیرد و به نحو احسن از  آن‌ها استفاده کند. 🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹