‌من و همسرم در تربیت فرزند یک خط قرمز خیلی قرمز و بزرگ داشتیم؛ دیدن تلویزیون. رد شدن از این خط قرمز برای‌ ما خیلی حیاتی و مهم بود، آنقدر زیاد که سرش با پدر و مادرهایمان بحث و جدل داشتیم. ‌ بزرگ کردن بچه با تلویزیون خیلی ساده و آسان است، می‌نشید پای تلویزیون و تو به کارهایت می‌رسی؛ غذا درست می‌کنی، ظرف‌هایت را می‌شوری، خانه را جارو می‌کشی و گردگیری می‌کنی و به نوشتن داستان و خواندن کتابت می‌رسی. حتی در این شرایط به سادگی درس می‌خوانی. زندگی ایده‌آل قبل از بچه‌داری در دوران بچه‌داری. حالا هر از چندگاهی بچه هم سراغت می‌آید، اما این مراجعه آنقدرها وقت گرانبهایت را نمی‌گیرد‌‌. بعد از یک‌سالگی پسرک حساسیت‌مان کمتر شد، البته در خارج از خانه. نمی‌توانستیم تمام وقتی که بیرون از خانه هستیم با اطرافیانمان درگیر باشیم که تلویزیون را خاموش کنید، برای همین خط قرمز هنوز در خانه پررنگ بود. یک هفته است که از سفر برگشته‌ام، قوای رفته‌ی بدنم هنوز بازیابی نشده، نمی‌توانم برای کارهای معمولم هم انرژی ذخیره کنم و ضعف در دست و پایم می‌لولد. تنها راه پیش رویم روشن کردن تلویزیون است. ‌ آن خط قرمز پررنگ کم‌رنگ شده، اما ماه‌ها مراقبت کار خودش را کرده. چند دقیقه میخ تلویزیون می‌شود. بعد بلند می‌شود، می‌آید دست مرا می‌کشد که بلند شوم، تا کنار تلویزیون کنارش بنشینم. نقاشی بکشیم، ماشین بازی کنیم و بعد می‌رود سراغ بقیه اسباب‌بازی‌هایش. اگر تلویزیون را خاموش کنیم، اعتراضی نمی‌کند. حتی اصرار خاصی هم برای روشن کردن تلویزیون نمی‌کند. اما بازهم با همه‌ی این‌ها من دوست دارم برگردم به آن خط قرمز پررنگ؛ اینکه هیچ دقیقه و ثانیه‌ای جلوی تلویزیون نباشد. °• @mtalebi76 •°