امروز فکر می‌کردم کاش بعضی‌ آدم‌ها تکثیر می‌شدند. کاش یک نفر نبودند، یک نفری که متاسفانه از دست رفته‌است و دیگر نیست. کاش همین آدم‌ها تکثیر می‌شدند، نه آدم‌هایی شکل من. از سال ۹۹ که گروه آوینی‌خوانی را ترک کردم، دیگر سراغ آوینی نرفتم، نه اینکه نرفته‌ باشم. هر از چندگاهی یکی از کتاب‌ها را از بین کتاب‌های کتابخانه بیرون می‌کشیدم روی میز می‌گذاشتم تا تورقش کنم و چند صفحه‌ای بخوانم، اما همیشه کتاب آنقدر روی میز می‌ماند که ده‌تا کتاب دیگر رویش می‌آمد و وقت مرتب کردن میز برمی‌گشت توی کتابخانه. این کتاب بین بازی‌ سیدعلی با کتاب‌ها و کتابخانه وسط خانه افتاده بود. چند ثانیه‌ای فهرستش را بالا و پایین کردم و اسم کتاب را پیدا کردم. رفتم سراغ همان مقاله می‌خواستم ببینم چرا از بین این همه اسم، این یکی سهم نام کتاب شده است. مقاله را که خواندم حسرت خوردم، نه از اینکه سیدمرتضی آوینی نیست، از اینکه حتی کسی شبیه او هم پیدا نمی‌شود‌. ‌ آوینی انگار در سال ۱۴۰۳ نشسته است پشت میزش و این مقاله را نوشته و من فقط حسرت خوردم برای اینکه نویسنده‌ای مثل آوینی نیست. فکر کردم من مدعی در فکر و اندیشه مثل آوینی نشدم که هیچ، حتی در نوشتن هم نتوانستم قدمی به او نزدیک شوم. و وای به حال همه‌ی زمان‌های از دست رفته. °• @mtalebi76 •°