💠 روایت دفاع فاتحانه! ۳ - بیست و نهم فروردین ۱۴۰۳ ✍ محمد سعادتمند حالا که عملیات "وعده صادق" پیروزمندانه اجرا شده، باید برای مردم روایت کنیم. [۱] روایت چه؟ روایت‌کردن از اینکه درست است ما پیروز شدیم ولی مردم عزیز! یادتان باشد که ما تجاوزگر و جنگ‌طلب نیستیم و جنگ را طرف مقابل شروع کرده. مومنین معمولا وقتی در جنگ پیروز می‌شوند اولویت‌شان این است که مارش پیروزی بنوازند و بر طبل شادانه بکوبند اما خدا و اهل‌بیت علیهم السلام تازه شروع به روایت می‌کنند. غزوه ذی‌أمر با پیروزی تمام شده اما خدا در آیه ۱۱ سوره مائده می‌فرماید "مردم! پیامبر جنگ را راه نیانداخته بود... اول آنها شروع کردند" (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا ... إِذْ هَمَّ قَوْمٌ أَنْ يَبْسُطُوا إِلَيْكُمْ أَيْدِيَهُمْ) و بعد خدا کمک کرد و شما پیروز شدید (فَكَفَّ أَيْدِيَهُمْ عَنْكُمْ). جنگ احزاب با آن‌همه سختی‌اش با پیروزی تمام شده اما خدا در آیه ۹ سوره احزاب، وقتی شروع می‌کند به روایت‌کردن می‌گوید: " مردم! یادتان می‌آید اول آنها حمله کردند" (يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْكُرُوا ... إِذْ جاءَتْكُمْ جُنُودٌ) بعد خدا شما را یاری کرد و ... (فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمْ ريحاً). جنگ جمل با فتح و ظفر به اتمام رسیده اما مولای متقیان به شیعیانش نامه نوشته و مفصل از جنایات جملی‌ها گفته! اینکه اینها چه افراد پاکی را به قتل رساندند که من مجبور شدم وارد جنگ شوم: "حکیم بن جبله را به همراه ۷۰ تن از بهترین مؤمنین در بصره کشتند. استاندار من، عثمان بن حُنَیف را با فریب دستگیر کرده، تمام موهای سر و صورت‌ش را کَندند و تکه‌تکه‌اش کردند." [۲] و از این دست تبیین‌ها... در گعده‌هایی که در مسجد با مردم داشته همین روایت را ادامه داده: "من اول و آخر باید با جملی‌ها می‌جنگیدم ولی اگر دیرتر از این اقدام می‌کردم دست به جنایت‌هایی می‌زدند که دیگر نمی‌شد جبرانش کرد" [۳] یا اصرار بر این مطلب که "من جنگ را شروع نکردم؛ تازه خیلی هم حوصله به خرج دادم که دست بردارند ولی دیدم آدم نمی‌شوند" [۴]. چرا خدا و اهل‌بیت علیهم السلام اینقدر اصرار دارند برای عموم مردم توضیح بدهند که حکومت مؤمنان جنگ‌طلب نیست؟ واضح است! چون مردم اگر چنین حس منفی و مضرّی به حکومت پیدا کنند دیگر با حکومت همراهی نمی‌کنند! و اما روضه مولا: وقتی علی علیه السلام در این روایت دفاع فاتحانه دست‌تنها ماند پس از مدت کوتاهی همین تصویر جنگ‌طلبانه از حکومت مبارکش در ذهن مردم جا گرفت. و کار به جایی رسید که به مردم می‌گفت: "اسم جنگ که می‌آید از کنار علی بن ابیطالب فرار می‌کنید" و مردم در جوابش می‌گفتند چرا تو مثل عثمان، ضربات دشمن را نادیده نمی‌گیری که اینقدر کشور وارد جنگ نشود؟ [۵] صبورانه پاسخ می‌داد: "به خدا قسم آن کسی که به دشمن اجازه بدهد گوشت تن‌ش را ببرد و استخوان‌ش را بشکند حاکم بی‌دین و ضعیفی است. من هیچ‌وقت به خودم اجازه‌ی پذیرفتن چنین ذلتی را نمی‌دهم" [۶] نگذاریم تصویر حکومت مؤمنین در ذهن مردم خراب شود. نگذاریم فرصتِ روایت دفاع فاتحانه از دست برود. از همین الان دست به‌کار شویم... [۱] قبلا در دو موقعیت دیگر، دو الگوی روایت از نگاه قرآن گفته شده. روایت پیشرفت ما و روایت جراحت‌های دشمن. [۲] فَمَثَّلُوا بِهِ كُلَّ اَلْمُثْلَةِ، وَ نَتَفُوا كُلَّ شَعْرَةٍ فِي رَأْسِهِ وَ وَجْهِهِ کشف المحجة (سید بن طاووس)، ص۱۸۳ [۳] فَأَصِيرُ إِلَى مَا كَرِهْتُ أَوَّلًا وَ آخِراً وَ قَدْ أَهْمَلْتُ الْمَرْأَةَ وَ جُنْدَهَا يَفْعَلُونَ مَا وَصَفْتُ بَيْنَ الْفَرِيقَيْنِ مِنَ النَّاسِ [۴] لَمْ أَهْجِمْ عَلَى الْأَمْرِ إِلَّا بَعْدَ مَا قَدَّمْتُ وَ أَخَّرْتُ وَ تَأَنَّيْتُ وَ رَاجَعْتُ وَ أَرْسَلْتُ وَ سَافَرْتُ ... الخصال (شیخ صدوق)، ج۲، ص۳۷۸ [۵] يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ فَهَلَّا فَعَلْتَ كَمَا فَعَلَ ابْنُ عَفَّانَ‌؟! [۶] وَيْلَكَ إِنَّ فِعْلَ‌ ابْنِ عَفَّانَ لَمَخْزَاةٌ عَلَى مَنْ لَا دِينَ لَهُ ... وَ اللَّهِ إِنَّ امْرَأً يُمَكِّنُ عَدُوَّهُ مِنْ نَفْسِهِ يَخْذَعُ لَحْمَهُ وَ يَهْشِمُ عَظْمَهُ ... لَضَعِيفٌ امالی (شیخ مفید)، ص۱۴۸ @mTatbiqy