هدایت شده از خاکستر زرد''
آسمان برای باریدن تقلا می کند، شاید هم آسمان حنجره ی یک عاشق دیگر بود... گلخانه ای داشت و گل های رز را پرورش می داد و باران ، دردِ زخم ها شده بود. زمین دچار یک جنون بی وقفه از گردش ، خورشید محکوم به غروب و ماه به طلوع! اینجا زندگی ، یک جهنم برای پرستش عُشاق بود، همان جایی که شیطان حسرت یک سجده را می کشید در برابر خالقِ معشوق. و همه ی ما عاشق بودیم، محکوم به یک هاناهاکیِ حبس شده در گلو! ⇦خاکستر زرد