مسیر روشن🌼
🍃رمان زیبای #ناحله قسمت هفتادوهفت هرکاری کردم خوابم نبرد تقریبا ساعت ۱۱ شب بود که صدای پدرم بلند ش
🍃رمان زیبای قسمت هفتادوهشت بدون توجه به مامان رفتم سمت اتاقم و در رو محکم بستم دلم می‌خواست جیغ بزنم از غربتم. چرا هیچ کسی درکم نمی‌کرد؟ چرا همه بی‌درک شدن یهو؟ چرا به دنیا اومدم برای درک نشدن؟ بلند بلند گریه می‌کردم که صدای موبایلم بلند شد صدام رو صاف کردم که دیدم ریحانه‌س. جواب دادم _الو +کجایی تو دختر یک ربعه منتظرتم. بیا دیگه... شرمنده‌م به خدا. خواستم ادامه بدم که دوباره گریه‌م گرفت. با هق هق گفتم _نمی‌تونم بیام ریحانه‌ بابام نمی‌ذاره. میگه حق نداری بری بیرون. +ای وای چرا؟ چی شده؟ هق هقم اجازه نداد چیزی بگم که گفت: +بابات خونه است الان؟ _آره ولی فکر کنم چند دقیقه دیگه بره +آها باشه. گریه نکن قربونت برم شاید دلخوره ازت. ایرادی نداره یه وقت دیگه ازش اجازه می‌گیریم با ما بیای. بهت زنگ می‌زنم دوباره _باشه مرسی ریحانه جون خداحافظ خداحافظی کرد و تلفن قطع شد دلم گرفت بعد مدتها می‌تونستم ببینمش ولی نشد!! دلم نمیومد لباسم رو عوض کنم از جام تکون نخوردم دست و دلم به هیچ کاری نمی‌رفت نمی‌دونم چقدر گذشت که در اتاقم باز شد و مامان اومد تو بهم نزدیک شد و یه نگاه به صورتم انداخت و گفت: +با این وضعت دوستت هم دعوت می‌کنی؟ با تعجب بهش خیره شدم از اتاق بیرون رفت داشتم فکر می‌کردم منظورش چی بود که چشمم افتاد به ریحانه که سیاه پوشیده بود و یه لبخند تلخم رو لباش نقش بسته بود. با دیدنش از جام بلند شدم و پریدم بغلش. شرمنده بودم که این همه مدت نتونستم برم پیشش. وقتی دیدمش دوباره همه غم هام یادم افتاد و تو بغلش یه دل سیر گریه کردم. لاغر شده بود رنگ به صورتش نمونده بود. دستش رو گرفتم و نشستیم _ریحانه جون ببخش منو دلم می‌خواست دوباره بیام پیشت ولی نشد. +این چه حرفیه شما خیلی لطف کردین به ما بگو ببینم چی شده چرا انقدر داغونی؟؟ وقتی بیشتر بهش نگاه کردم متوجه شدم چقدر تو این مدت شکسته شده دلم براش کباب شد نگاه منتظرش رو که دیدم همه‌چی رو گفتم از مصطفی و حمایتاش از محبت پدر و مادرش از توجه شون به من از بی‌وفایی خودم از دلی که شکستم از کتکی که خوردم همه چیز رو بهش گفتم دستم رو تو دستش گرفت و گفت: +تو حق داشتی خودت راهت رو انتخاب کنی پدرتم الان ناراحته بعدا می‌فهمه. خیلی خوب شد الان گفتی و خودت رو خلاص کردی یه‌خرده مکث کرد و گفت: +ولی فاطمه تو که همه‌ش از این پسره تعریف کردی چی شد که اینجوری مخالفت کردی؟ فقط واسه اینکه عاشقش نبودی؟ ✍فاطمه زهرا درزی، غزاله میرزاپور ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ https://eitaa.com/na_be_afkarepooch