🔹زندگینامەنادرشاە افشار ( پسر شمشیر) 👈قسمت: ۱۲۳ پس از حرکت نیروهای بالا رونده بەسوی دژ آشیانه عقاب، نادر به نیمی از سپاه که در پائین کوه مانده بودند، فرمان داد، گرداگرد کوه را محاصره کنند تا اگر تونل و یا راههای پنهانی  وجود داشته باشد را زیر نظر داشته باشند تا هنگام تصرف دژ، راه فرار شورشیان بسته بماند. مدت زیادی نگذشته بود که دیدبانهای دژ در کمال تعجب مشاهده کردند سربازان ایرانی دور تا دور دژ را به محاصره خود درآورده اند، آنها هرگز در خواب هم نمی دیدند، لشکری به آن بزرگی بتواند از میان جنگل های بشدت متراکم و پر شیب منطقه خود را به دژ برسانند و بەخاطر همین خیال واهی، فقط از کوره راهها و تنگەهای باریک و درەهای عمیق آن ناحیه پاسداری می کردند. آنها با شگفتی غیر قابل تصوری متوجه شدند، علاوه بر پیشروی غیر قابل باور سربازان ایرانی، سپاه ایران حتی از آن مسیر غیر قابل عبور توپخانه سنگین خود را نیز بەهمراه آورده است. به گواهی تمامی کارشناسان نظامی، امری تقریباً محال و غیر قابل باور که نبوغ جنگی و بی مانند نادر، این بار نیز نجات بخش سپاه ایران شده بود. توپخانه با سرعت تمام آماده شلیک شد و گلوله باران دژ آشیانه عقاب آغاز شد. ساکنان دژ به دفاع پرداختند و تیراندازی و شلیک توپخانه از هر دو سو، سکوت آرامش بخش کوهستان را در هم شکست. داغستانی ها با اطمینان کامل دفاع می کردند، زیرا می دانستند برای حداقل هشت ماه آذوقه و مهمات دارند. آنها در برابر هر گلوله توپی که از سوی نیروهای ایران شلیک می شد. دهها گلوله شلیک می کردند که این امر باعث وارد آمدن تلفاتی به سربازان ایران می شد. تصمیم نادر برای در هم کوفتن داغستانی ها با توجه به سوگندی که خورده بود قطعی بود. دو طرف بی محابا یکدیگر را زیر آتش شدید قرار داده بودند با این تفاوت که مدافعان دژ، از خطری که مانند ماری زهرآگین و خطرناک از زیر پای آنها در حرکت بود آگاهی نداشتند. بەدستور نادر از پائین دست دیوار دژ، تونلی در دو جهت حفر شد و مقادیر زیادی باروت در پایه های دژ انباشته تا در پگاه روز بعد (صبح زود) منفجر شود. در روز سوم نبرد و آتش بازی دو طرف، دیواره های دژ آشیانه عقاب ناگهان با صدای مهیبی به لرزه درآمد و حفره ای بزرگ در قسمت شمالی دیواره دژ ایجاد و بەدنبال آن گرد و غباری شدید، فضای دژ را در بر گرفت. از میان غبار حاصله، هنگ ترکمانان سپاه نادر، با شمشیرهای آخته مانند آواری سنگین و سهمگین بر سر مدافعان دژ فرود آمدند. جنگی هولناک و نفس گیر و بی رحمانه میان دو طرف در گرفت. داغستانی ها خشمگینانه و با دلیری می جنگیدند بەطوری که گام به گام باعث عقب نشینی سپاهیان ایرانی می گردید. در این اثناء، با انفجار دوم در قسمت دیگر دژ حفره بزرگ دیگری ایجاد و هنگ افغانان سپاه ایران مامور پیشروی و نفوذ بدرون دژ و تار و مار کردن شورشیان گردید. انفجار دوم و نفوذ سپاهیان ایران از دو سو به درون دژ با وجود مقاومت شدید شورشیان، باعث سردرگمی و آشفتگی مدافعان دژ شد. دروازه های دژ یکی پس از دیگری گشوده می شد و سربازان بیشتری به درون قلعه نفوذ می کردند. کم کم آثار شکست در مدفعان دژ نمودار شده بود. بزرگان و سرداران داغستانی که می دانستند در صورت اسارت، با توجه به کینه نادر که دو سال او را در این منطقه زمین گیر و تلفات زیادی به سپاه وی وارد کرده بودند، سخت و شدید خواهد بود و با بدترین و دردناک ترین شیوه، کشته خواهند شد. خود را از بالای برج و باروهای دژ به پائین پرتاب می کردند و در میان تخته سنگهای کوه، تکه و پاره می شدند. تنها یکی از سران داغستانی بنام اوسمی، توانست خود را از آن مهلکه هولناک برهاند و بگریزد. خبر خودکشی بسیاری از سران داغستانی که در حقیقت جیره خوار روس ها بودند روحیه سربازان را ضعیف کرد و به ناچار، جنگ افزارهای خود را بر زمین نهاده و تسلیم شدند. فردای آن روز گروهی از ریش سفیدان و بزرگان محلی درخواست دیدار با نادر را کردند و پس از حضور در پیشگاه نادر ضمن درخواست بخشش، گفتند چاره ای جز حمایت و همراهی با شورشیان نداشته اند که نادر شرط بخشیدن آنان را در تخریب کامل دژ آشیانه عقاب قرار داد، که به ناچار و با اکراه آنان و ترس از مجازات نادر، دستور اجراء و دژ طی شش روز بەطور کامل ویران و از آن دژ عظیم بجز تپه ای خاک، چیزی باقی نماند. ذکر این نکته ضروری ست این دژ استوار و مستحکم با دسیسه های همیشگی روس ها و عثمانی ها بارها و بارها توسط مزدوران و شورشیان محلی، بەعنوان پایگاهی استراتژیک و کارآمد. علیه نیروهای ایران در قفقاز بکار گرفته می شد و با توجه به کوهستانی بودن و صعب العبور بودن منطقه، باعث تلفات مالی و جانی بسیاری علیه سپاهیان ایرانی می گردید. .