﷽ 🔰 امام، راه امام، یار امام *روایت اردوی یک روزه‌ی ، خانه طلاب جوان ┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄ ✍🏻 مـحمّـد بـُــرهـان دوّم: راه امام ● از درب خانه، با ماشین هادی حسن زاده حرکت کردیم؛ اوّل رفتیم مدرسه صدّوقی، فاز چهار –تا همین الآن با این فاز بندی ها کنار نیامده‌ام. صبحانه را گرفتیم، یک شات اسپرسو که نه، هات چاکلت زدیم –نمی‌دانم هات چاکلت هم شاتی هست یا نه– و بعد افتادیم به جادّه، تا تهران. پنج آدم درونگرا در یک ماشین. فضا کمی سنگین بود امّا حال و احوال که کردیم، اوضاع مرتّب شد. تا خودِ تهران با عمو هادی از هر دری حرف زدیم، از شیر مرغ تا جان آدمیزاد. سه نفر عقبی هم تخت گرفتند و خوابیدند. به حرم که رسیدیم، آقای استاد کمی صحبت کرد برای جمع. از ضرورتِ زیارت مستمرّ حضرت امام گفت، و از این که بعضی‌ها از حضرت روح‌الله به عنوان یک امامزاده، حاجت می‌گیرند. راستش تا به حال شخصیّت امام را از این زاویه نگاه نکرده بودم. می‌دانستم امام، زیارتنامه دارد، امّا این قضیّه را جدّی نمی‌گرفتم. زیارتنامه را خواندم امّا نه به قصد زیارت، می‌خواستم ببینم چه محتوایی دارد. ترکیبی‌ست از زیارت حضرت معصومه و دیگر زیارات، بخشی هم کاملاً اورجینال است. خیلی هم دعواست که زیارتنامه دُرست کردن برای حضرت امام، صحیح است یا غلط، بماند که بعضی با همان واژه "امام" هم مشکل دارند. از عمو هادی پرسیدم زیارتنامه از کیست؟ گفت: «آیت‌الله جوادی». برای امثال ما، حضرت امام یعنی همه چیز، یعنی تَهِ ماجرا. امّا امام مثل یک "ابَرنُواَختر" کیهانی می‌ماند؛ می‌دانیم ابرنواختر خیلی بزرگ است، ولی برزگی‌اش اصلاً برایمان قابل درک نیست. عظمتش با مقیاس‌های زمینی قابل سنجش نیست، متر و کیلومتر برایش جواب نمی‌دهد. این طور چیزها را با سال نوری اندازه می‌گیرند؛ اگر سال نوری را درک کردید، امام را هم می‌توانید درک کنید. جزوه‌ای که آماده شده بود، مفید و مختصر بود و متناسب با حال و هوای جمع و اردو. گزیده‌ای بود از پیام‌های امام و آقا به جهادگران. اوّل پیام‌های امام و بعد سخنان آقا. صفحه آخر، دو ستونْ متن بود، با تیتر «حاجی والی، پیر حرکت‌های جهادی». نوشته را که خواندم، دیدم آقا هیچ اسمی از حاج عبدالله نیاورده، پس چرا تیتر می‌گوید "حاجی والی"؟ قضیه را که از عمو هادی پرسیدم، گفت اینها صحبت‌های خودِ حاج عبدالله والی‌ست، نه صحبت‌های آقا راجع به حاج عبدالله! در واقع جزوه سه بخش بود، امام، آقا، حاج عبدالله. خیلی تعجّب کردم؛ چون جنس صبحت‌ها، عین دو متنِ قبل بود. آدمِ مُهذّب، حکیمانه سخن می‌گوید. ... ┄┄┅••┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄••┅┄┄