شعر دیگری از دوست عزیزمان که «سحر گاهان در حریم حرم امیرالمؤمنین آقا امام علی علیه السلام روبه روی ایوان طلا» سروده شده: چگونه بگویم برای تو شعری؟ تو بالا تر از هر چه شعر و شعاری تو با حق تعالی چنان خو گرفتی که خود بر کنی جامه های خدائی بگو منکرت را به آیات قرآن که نفس پیامبر همانا شمایی بگو که تویی خالق کان ما کان ولیکن نداری تو دعویْ خدایی بگو شیخ دین را که عمری نمازت بدون ولایت ندارد بهایی نگاهی به من کن که دیوانه گشتم از این شعر مستانه خوی فضایی هم اکنون در آشفتگی شهریارم که تو هرچه خلقی همان سان خدایی ولیکن تو خود گفته‌ای بی تکلف که هیچ ادعای خدایی نداری به اسمت علی، یاعلی، یا علی جان تو هم جان بگیری و هم جان فزایی تویی اسم اعظم، تو ساقی کوثر تو آیینه‌ی آیه‌ی انمایی به آیات قرآن نظر کرده دیدم تو مقصود شیرین «قالو بلیٰ»یی و پایان این بیقراری، بهشتم به لطف خدا گر بخواهد شمایی...