بعضی از شارحان نهج البلاغه، استقامت را در اینجا، اشاره به صاف بودن نیزهها که کنایه ای است از انتظام امور و نظم حکومت و دولت و جامعه و قوّت و قدرت، دانسته اند، ولی با توجه به این که نیزه معمولا راست و مستقیم است و اگر کج شود میشکند و قابل راست کردن نیست (زیرا آن را از چوب میساختند نه از فلزات) ممکن است این تعبیر اشاره به آرامش و اطمینان خاطر باشد، چرا که سربازان در هنگام آرامش پای نیزههای خود را در زمین فرو میکردند و به صورت صاف و مستقیم باقی میماند و این نشان میداد که آنها از حمله دشمن در امانند و خیالشان راحت است. تعبیر به «اطمأنّت صفاتهم» با توجه به این که«صفات»به معنای سنگ صاف و بزرگ و محکم است، اشاره به این نکته است که در پرتو ظهور اسلام و قیام رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله و سلّم جایگاه آنها محکم و مطمئن و جای پایشان در زندگی فردی و اجتماعی مستقر و ثابت گردید. در بیابانهایی که عرب رفت و آمد داشت، غالبا شن هائی نرم و متحرک بود و عبور از آنها، حتّی ایستادن روی آنها، خالی از لغزش و اضطراب و اشکال نبود، ولی هنگامی که روی سنگهای بزرگ و محکم و صاف قرار میگرفتند، هم نشست و برخاستشان آسان بود و هم راه رفتنشان. سپس امام علیه السّلام در ادامه این سخن میافزاید: به خدا سوگند! من به دنبال این ص: ۲۹۸ لشکر بودم و آنها را به پیشروی وا میداشتم تا گروه طرفداران باطل، به طور کامل عقب نشینی کردند (و حق ظاهر و پیروز گشت)، (أما و اللّه إن کنت لفی ساقتها [۱] حتّی تولّت بحذافیرها) [۲] . در مواردی که لشکریان تازه کارند و یا دشمن نیرومند و قوی است و احتمال عقب نشینی در آنان میرود، فرمانده لشکر، بعضی از معاونان شجاع و آگاه خود را در دنبال لشکر قرار میدهد که آنها را تشویق به پیشروی و حرکت به سوی جلو کنند و از عقب نشینی احتمالی آنها جلوگیری کنند، در واقع لشکرهای مهم مانند یک ناقه سواری است که در گذرگاههای سخت، باید یک نفر زمام آنها را در دست بگیرد و دیگری از پشت سر به جلو براند تا از آن گذرگاه مشکل به سلامت بگذرد. گویا سخن امام در اینجا، اشاره به همین نکته باشد که پیامبر این وظیفه را بر عهده من گذارده بود که لشکر تازه کار اسلام را در برابر انبوه مشکلات و خطراتی که در پیش دارند به جلو برانم. یا این که اشاره به این است که من و پیامبر، هر دو در پشت سر این لشکر قرار داشتیم و آنها را به پیش میراندیم (به قرینه جمله«فساق النّاس») در هر حال همه اینها اشاره دارد به عصر قیام پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله و سلّم و نقش بسیار مهمی که علی علیه السّلام در پیروزی لشکر اسلام بر کفر داشت. و حضرت برای این که اثبات کند که وظیفه خود را به خوبی انجام داد، میفرماید: «من در انجام این وظیفه هرگز ناتوان نشدم و ترس به خود راه ندادم. (ما عجزت و لا جبنت). » بدیهی است که عقب نشینی یا به خاطر عجز و ناتوانی است و یا ترس و ص: ۲۹۹ وحشت در عین داشتن قدرت، و هنگامی که امام میفرماید: «نه عاجز و ناتوان شدم و نه ترسیدم»، اشاره به این میکند که هیچ یک از عوامل ضعف و ناتوانی در من نبود.
----------
[۱]: ۱) «ساقه»از مادّه«سوق»جمع«سائق»به معنای«راننده و پیش برنده»است. در اصل، «سوقه»بوده، سپس بر اساس قواعد اعلال ساق شده است.
[۲]: ۲) «حذافیر»جمع«حذفور» (بر وزن مزدور) به معنای«جانب و شریف و جمع زیاد»است و در اینجا، حذافیر، به معنای تمام جوانب مطلب آمده است. ضمنا توجه داشته باشید که ضمیر در«ساقتها»ظاهرا به جماعت مردم عصر جاهلیت بر میگردد که اسلام را برگزیدند و ضمیر در«تولّت»و«حذافیرها»ممکن است به دشمنان اسلام باز گردد که با پیروزی اسلام همگی پشت کردند و عقب نشستند. و نیز ممکن است به مردم عصر جاهلیت برگردد که به اسلام روی آوردند و نسبت به آنچه در گذشته داشتند رویگردان شدند.
سپس حضرت این مقدمه را به ذی المقدّمه ای که هدف نهایی امام را تشکیل میدهد، مربوط میسازد و میفرماید: «هم اکنون مسیر من (در حرکت به سوی میدان جنگ جمل) نیز به سوی همان هدف است، (و إنّ مسیری هذا لمثلها). آری، امام در این بیان اشاره به یک نکته مهم میکند و آن این که امّت اسلامی در آن زمان برگشت به سوی افکار و برنامهها و سنن جاهلی را شروع کرده بود و هر روز از مسیر پیغمبر و اسلام و قرآن فاصله بیشتری میگرفت که یک نمونه آن، حرکت ظالمانه آتش افروزان جنگ جمل برای کسب قدرت، همراه با شکستن بیعت و ریختن خون مسلمانان است. امام میخواست این عقب گرد به سوی جاهلیت را در هم بشکند و باز، رسالت تاریخی خود را در حمایت از انقلاب اسلام، تجدید کند. به همین دلیل در دنباله این سخن میافزاید: به خدا سوگند! من باطل را میشکافم تا حق از پهلوی آن خارج گردد. (فلأنقبنّ [۱] الباطل حتّی یخرج الحقّ من جنبه).