سؤال ها به سان کودکانی بیش فعال درون سرم دویدن دارند.. وظیفه ام.. قرارگاهم.. مبدأم.. مقصدم.. آمدنم.. رفتنم.. همه پرسش هایی است که دلم میگوید پاسخ به هرکدامشان سیصد و شصت و پنج روزهای زیادی را میطلبد.. شاید همه شان ختم میشوند به هدف خلقت.. مهم ترین پرسش انسان.. البته شاید.. شاید هم از مسیر کمال میگذرند و مقصدم را آخر مسیر درمیابم.. چه میگویم؟.. کلمات را دست به سینه ساکت و آرام نشانده ام اینجا که بگویم: کمی فکر کنیم.. به عشق ابدی.. به کمال.. به مبدأ و مقصد، آمدن و رفتن و نحوه اش..، موقعیت کنونی و موقعیت دلخواه(فطرت خواه.. خداخواه..) کتاب عربی از زبان پیمبرمان مکرر گفت ساعتی عبادت بهتر از هفتاد سال عبادت است اما فقط برگه امتحان سیاه کردیم، برای نمره اش ذوق کردیم یا بالعکس. و فراموش کردیم آنچه را که برایش نیمی از روز را با استاد و تخته و گچ و ماژیک هدر میدهیم یا شاید هم بهره میبریم..بماند.. این هم سؤال است و مسبب تفکر.. پس بگذریم..:) از لحاظ "اکنون"