من جشن می گیرم پس هستم
سمیه رستمی
نوروز نگاهی به جشنهای حاضر در جلسه کرد: موضوع جلسه ثبت چند جشن جدیدِ اما اوضاع جشنهای قدیمی خوب نیست. حاجیفیروز شما از اوضاعت برامون بگو. حاجیفیروز دایرهزنگیاش را تکان داد: حاجیفیروزم سالی یه روزم. باقی سال ماسک زغالی تولید میکنم.
1+12 بدر: سیاهمون نکن. حاجیفیروز: سیزده جان! اسمت رو عوض کردی اما بازم نحسیات دامن طبیعت رو گرفته.
1+12 بدر: درست میفرمایید. عدهای با تقطیع و برش و همگامسازی اعداد و اتفاقات میخوان بنده رو نحس نشون بدن. بنده همیشه در امر خیر پیشقدمم. از جشن عروسی بپرسید با گرههای چمن چند گره بخت باز شد. پیج گشایش بخت هم دارم.
چهارشنبهسوری از جیب لباس رنجریاش ترقهای بیرون آورد و زیر صندلی شبچله انداخت. شبچله از خواب پرید. نوروز به چهارشنبهسوری تشر زد: اینقدر آتیش نسوزون بشین سرجات. شبچله: دیگه چهارشنبه جنگی شده، از بس دنبال بازیهای خشن و جنگیِ. چهارشنبهسوری شانه بالا انداخت: آپدیت بشید لطفاً! هیجان چی میشه؟
نوروز: سوری جان! گزارش رسیده کلی تلفات داری. جنگ جهانی اینقدر کشته، زخمی و مفقودالاثر نداشت. شبچله خمیازهای کشید: موضوع جلسه چیه؟ خوابم میاد. نوروز: یه دقیقه بیشتر بیدار موندی، چقدر خمیازه میکشی؟! شمام که تلفات داشتی چلهجان. سکته قلبی و بیماری سیستم گوارشی.
شبچله به دود زیر صندلیاش نگاهی انداخت: سکتهها برای فشار عصبی هزینه بیخودِ. ناراحتی گوارش هم از پرخوریِ. مشکل از ما نیست. زمونه عوضشده. همش شوآف لاکچریبازی. کجاست صفای قدیم؟ همه چی صوری شده.
چهارشنبهسوری فشفشهها را توی کولهاش گذاشت: کی؟ من؟ چه هیزم نسوزی بهت فروختم؟ نوروز: با شما نبودیم! چرا زود آتیشی میشی از کوره در میری؟
جشن عروسی با چند جشن دیگر وارد شد. نوروز: تأخیر داشتید؟! عروسی: بلهبرون خیلی سختگیرِ. عقد زیرلفظی میخواست تا بیاد. جهازبرون هم هرروز سنگینتر میشه.
جشن طلاق وارد اتاق شد موهایش ژولیده بود و لباسهایش نامرتب و پاره. با عصبانیت در را بست. عقد پا جلوی پای طلاق گذاشت تا سکندری بخورد و پهن شود کف اتاق. طلاق به عروسی اشاره کرد: این آتیشا از گور تو بلند میشه. چهارشنبهسوری: باز انداختن گردن من؟!
طلاق: اگه عروسی کمتوقع بود و زندگی رو سخت نمیکرد. روم به دیوار، برای طلاق هم بزنوبکوب راه نمیانداختن! کاش حاجیفیروز میشدم اما آبرو و حیثیتم به باد نمیرفت. الآن نمیدو نم باید گریه کنم یا بخندم. اصلاً چی بپوشم؟
نوروز: ما هم از حضور شما خوشحال نیستیم. طلاق: منم همینطور. ممنونم که درکم میکنید.
نوروز: با من مثل عزای عمومی رفتار میشه. کسی از حضور من لذت نمیبره. خرید عید برای چشموهمچشمی شده، نه ضرورت. چشم همدیگه رو درمیارن، بعد میگن فلانی چشم نداشت ما رو ببینه.
در باز شد و جشن تولد نوزاد با چند جشن کوچک و پرسروصدا وارد شدند. طلاق: اَیییی! هر؛ روز یکی اضافه میکنه، خجالت نمیکشه. عروسی: حسود! نوروز رو به جشن تولد: اینا کی هستن؟
جشن تولد: چندتا از بچههای لاکچری و باکلاس. میخوام با دوستان آشنا بشن. رو تربیتشون خیلی حساسم، لطفاً مواظب رفتارتون باشید. یکی از جشنها در گوش جشن تولد پچپچ کرد. جشن تولد: گلاب به روتون، گودبایپمپرز شماره 1 داره.
تولد از اتاق خارج نشده بود که ویارونه جیغ کشید. دندونی ویارونه را گاز گرفت تا از خوردنیهایش بگیرد. جشن تولد با عصبانیت به کفش پاشنهبلندش اشاره کرد: الآن میام حسابتون رو میرسم.
شبچله از خواب پرید: چرا احترام ما جشنهای کهن رعایت نمیشه همش شوآف خوشیهای الکی و صوری؟ چهارشنبهسوری: به نارنجک دستیهام قسم من نبودم.نوروز: باید برای تربیتشون وقت بذاره. تازه امروز مهمان ویژه داریم.
درباز شد و جشن کریسمس و ولنتاین داخل آمدند. ولنتاین خرس قرمزی همراه داشت و شکلات میخورد. وارونه نگاهش کرد و آب دهان قورت داد. عقد: ویارونه دلش شکلات میخواد بهش بده. کریسمس: تازه از خارج اومده، بافرهنگ اینجا غریبه است.نوروز: چطوری کریس؟ کریسمس: بعضیها رسوم سنتی و صنعتی رو قاطیکردن، زیر کاج کریسمس، آش شلهقلمکار میخورن.
نوروز: ما جشنها مثل لباسیم. هرکسی باید لباس خودشو بپوشه. بوی خوبی از این اوضاع نمیاد؟ چهارشنبهسوری: من نبودما! جشن تولد که به اتاق برگشته بود: گودبایپمپرز شماره 2 داری؟ حاجیفیروز: میون اینهمه جشن و ریختوپاش، کی میرسید تربیتشون کنید؟ زندگی که همش جشن و شادی نیست. طلاق: همینه دیگه، طاقت سختی کشیدن ندارن، زود طلاق میخوان، تازه جشن هم میگیرن. همه با تعجب به طلاق نگاه کردند. طلاق:چیه به من نمیاد حرف منطقی بزنم؟ گاهی منم منطقی میشم.