نکات نهفته در یک افسانه
سمیه رستمی
در افسانه آمده است که توی ده شَلمرود حسنی تکوتنها بود و علت تنهایی حسنی را همین ابتدای افسانه میآورد: «حسنی نگو بلا بگو تنبل تنبلا بگو!» که اینجا برچسب تنبلی زدن به حسنی کاری غیراخلاقی است و ممکن است در ناخودآگاه کودک حک بشود. دلیل تنبلی حسنی را از احوالات ظاهری وی نتیجه میگیرد: «موی بلند، روی سیاه، ناخن دراز واه! واه! واه!» که تکرار «واه» برای نشان دادن عمق فاجعه و پژواک «واه» در آن است. درحالیکه میشود احتمال داد قضاوت نا بهجا رخداده، شاید حسنی مدل موی بلند دوست دارد و پوست صورتش را برنزه کرده و کاشت ناخن انجام داده. درواقع وی یک تیپی زده بسی خفن و لاکچری؛ اما شاعر در ادامه میگوید نه فلفلی نه قلقلی نه مرغ زرد کاکلی هیچکس باهاش رفیق نبود. شاید بگویید کسی اسم بچهاش را فلفلی و قلقلی نمیگذارد؛ در دهی که رودی به نام شَلم در آن جریان دارد، این اسامی هم بعید نیست.
فراز بعدی عنوان میکند: «تنها روی سهپایه، نشسته بود تو سایه» احتمالاً شاعر قصد داشته با نشاندن حسنی روی سهپایه؛ عدم ثبات و استحکام شرایط را نتیجهگیری کند. چون اساساً سهپایه نداریم و البته باید توجه داشت این انزواطلبی حسنی، میتواند ناشی از درونگرا بودن وی بوده و تمایلی به دوستی با این اعزه نامبرده را نداشته باشد. در ادامه پدرش میگوید: «حسنی میای بریم حموم؟ موهاتو میخوای اصلاح کنی؟» که در هر دو مورد با جواب قاطع و منفی حسنی مواجه میشود و اتفاقاً نکته مهم در اثبات افسانه بودن این ماجرا همین بس که پدری در آن زمان حق انتخاب به فرزند خودش داده. درحالیکه خرج این لجبازی حسنی، یک پسگردنی تکضرب است. جوری که تمام چاکراهای اصلی و فرعیاش بازگشایی شود. البته آموزش دموکراسی در این ابیات موج میزند و پدر میگذارد پسر با عواقب تصمیماتش روبرو بشود و حتی بیخیال حرف دروهمسایه میشود که این نکته حائز اهمیتی است.
علاوه بر اینها نیاز به واکاوی تجربههای گذشته این بچه از حمام رفتنهای قبلی وجود دارد که چرا رغبتی برای او باقی نگذاشته.
شاعر درباره اهمیت دوستی هم نکاتی را در شعر گنجانده. مثلاً میگوید: «کرهالاغ کدخدا، یورتمه میرفت تو کوچهها» حسنی سر حرف را با احترام باز میکند. «الاغه چرا یورتمه میری؟» کرهالاغ که دست حسنی را خوانده و میداند هوس دور دور دارد او را میپیچاند و میگوید «دارم میرم بار بیارم، دیرم شده عجله دارم» که همین جواب نشان پیچاندن است. چراکه اگر عجله داشته باشد چهارنعل میتازد نه یورتمه کنان برود. حسنی که مطلب را گرفته این بار صریح و شفاف خواستهاش را بیان میکند: «یه کم به من سواری میدی؟» الاغ هم رودربایستی را کنار میگذارد: «نه که نمیدم» و تمیزیاش را علت سواری ندادنش بیان میکند. گویا بهتازگی خرواش بوده و حسنی را از روی ظاهر قضاوت میکند. در ادامه حسنی بااینکه بچه روستا بوده دچار نوعی خطای شناختی میشود و از پرندهای در آن حوالی میپرسد: «تو اردکی یا غازی؟» که شاید این سؤال برای باز کردن سر حرف باشد. پرنده اذعان میکند که غاز است و البته در ادامه صحبت معلوم میشود غاز نیز از بازی و همصحبتی با حسنی امتناع میکند. به خاطر سبک زندگی متفاوت و عدم تفاهم چراکه وی در آب، صبح تا غروب مشغول کار شستشو است. اینجا شاعر میخواهد این نکته را بیان کند که تفاوت سبک زندگی چه عواملی در پی دارد و باید دقت کافی بشود.
همین حین در باز میشود و جوجه ریزه میزه میدود در کوچه. حسنی از فرصت استفاده میکند و به او پیشنهاد بازی میدهد که مادر جوجه که مرغ زرد کاکلی است او را قسم میدهد، دست از سر جوجهاش بردارد. به نظر میرسد روی تربیت جوجه سختگیری خاصی دارد یا نکتهای درباره حسنی میداند که از دید ما پنهان است و الا قسم خوردن ضرورتی ندارد. حسنی با چشم گریون میرود سمت میدون که قلقلی و فلفلی آنجا حضور دارند. شاعر اشارهای به اینکه آنها در میدون چهکار میکنند ندارد. ولی بههرحال میدون جای بچه نیست و شاید شاعر میخواهد بگوید در شلمرود هیچچیز سر جایش نبود که ماحصل آن کودکی مثل حسنی میشود. حسنی که از سروکله زدن با حیوانات زباننفهم خسته شده به
صرافت میافتد با آدمیزاد معاشرت کند. اینجاست که شاعر به اهمیت جمعهای خانوادگی در تربیت اشاره میکند. اینکه فلفلی و قلقلی همراه پدر و عمویشان به حمام میروند و هیچچیز مثل جمع خانوادگی برای آموزش نکات تربیتی به فرزندان مفید نیست.
اینجاست که حسنی مثل شخصیت بد سریالهای ماه رمضان متحول میشود و تصمیم میگیرد؛ ظاهرش را مثل سایرین اعم از کرهالاغ و مرغ زرد کاکلی و بیاراید. نکته مهمی که شاعر اینجا به زیبایی ذکر کرده تأثیر همسالان و دوستان بر کودکان است.
حسنی در پی این تغییرات تبدیل میشود به یک عدد دستهگل تر تمیز و تپلمپل که شاعر اینجا مشخص نمیکند افزایش وزن ناگهانی حسنی به چه دلیل است. شاید