تور کردن یک کتابخوان از بیرون می آمدم، دنبال کلید تو کیفم می گشتم .  به کلید که دستم خورد تا در بیارم نگاهم به پیاده رو افتاد، دختری با یک پلاستیک سیب زمینی داشت از جلوی خانه مان رد می شد .  شال رنگی روی سرش انداخته بود، اما شلوارش تنگ بود،  جورابی هم نپوشیده بود؛  تا حالا توی محل ندیده بودمش .  گفتم باید تورش کنم!!! دو سه قدم مانده بود تا بهم برسه، که با لبخند سلام کردم. خوبی ؟  👇👇👇👇👇👇👇👇