گفت: «بیا از زیر قرآن ردت کنم. برای اینکه محافظت باشد. برزیل خیلی دور است.» از زیر قرآن رد شدم و گفتم: «فریبا قرآن را بده همراهم باشد.» با خودم فکر کردم دختره خرافاتی خجالت هم نمی‌کشد. آمده اینجا، در امریکا، توی مرکز علم و دانش، مثل امریکایی‌ها می‌خورد، می‌گردد و می‌رقصد؛ اما هنوز دست از این خرافات برنداشته. بگذار سر فرصت چند صفحه‌اش را بخوانم و چند مطلب غیرعلمی و خرافاتی‌اش را پیدا کنم تا وقتی برگردم، توی صورتش بزنم. ... صفحه اولش را باز کردم: «به نام خدای بخشاینده مهربان. اینک آن کتاب که در آن هیچ شبهه‌ای نیست و راهنمای پرهیزکاران است»... . برای همین چند خط چند لحظه مکث کردم. فکر کردم: اوووه! چه اطمینانی هم به خودش دارد... چند آیه دیگر خواندم و جلو رفتم. یک دفعه با خودم گفتم معنی این آیه هایی که خواندم چه بود؟ همان اول کار می گوید: «این است کتابی که راهنمای پرهیزکاران است.» و برای آنها توصیفاتی را می‌گوید.... ◀️ ادامه معرفی در 👈🏻سایٺ نمڪٺاب