خاطره: چشم و هم چشمی برای کتاب  هرهفته منزل یکی از رفقای همسرم هیئت است. یک روز فکر بکری به ذهنم رسید و به همسرم گفتم:” اگر من برات کتاب جور کنم شما به رفقایت میدی که با خانواده هایشان مطالعه کنند؟ جناب همسر از ایده خوششان آمد و قبول کردند. یکی دوهفته ی اول مشتری ها کمتر بودند. مردم کتاب رایگان را هم سختشان است که بخوانند… اما ما دلسرد نشدیم و راهمان را باقدرت ادامه دادیم.💪 من از یک موسسه کتاب امانی می گرفتم و آقای همسر کتاب هارا پخش می کرد. 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇