📘
#از_آدم_تا_خاتم📖
📝
#پارت_دویست_وهفتم
🔻
#زکریا_در_آرزوی_فرزند
🔹
#سالهای_عمر_زکریا بالا رفته، و سفیدی موهای سرش👴🏻 بر سیاهی آن غلبه کرده، استخوانهایش سست و قامتش خمیده شده بود.
💪🏻
#توان_حرکت او فقط بقدری بود که به سوی معبد 🕌«
#هیکل» برود و به امور این عبادتگاه رسیدگی کند و پند و اندرز خود را به مردم 👥ابلاغ نماید،
⬅️ سپس به انجام
#فرائض_مذهبی و عبادت🤲🏻 بپردازد و با پایان روز، شب تاریک🌌 را در صحبت با همسرش🧕🏻 و
#ذکر_خداوند📿 به صبح برساند.
🔸زکریا روزی یک ساعت🕰 نیز به مغازه خود می رفت، تا با
#سود_اندکی 💴که کسب می کرد امور زندگی خود را می گذراند و به یاری
#درماندگان و
#مستمندان می پرداخت
☝️🏻 ولی در هر حال از یاد و ذکر پروردگار خویش غافل نمی شد.❌
🔹زکریا
#نود_سال از عمرش می گذشت☝️🏻 اما هنوز
#اولادی نصیبش نگشته بود ❌و فرزندی🧒🏻 از او حاصل نشده تا موجب
#پیوستگی_نسل و
#امیدواری او باشد.
👈🏻لذا او همواره با غم و اندوه😔 خستگی و نومیدی به منزل🏠 وارد می شد و پیوسته در این فکر بود که چون طومار📜 زندگی او درهم پیچیده شود و
#مرگ گریبانش را بگیرد.
☝️🏻کیست که
#وارث_حکمت و
#حافظ_امانت وی باشد،🤔
🔸زیرا
#غلامان و
#عموزادگان زکریا خود از
#اشرار😈 بودند و باید کسی آنان را کنترل و هدایت می کرد.
☝️🏻اگر این مردم 👥بحال خود بمانند، >دین را زیر پا می گذارند،
#فساد😈 را ترویج و قوانین کتاب آسمانی📖 را تغییر می دهند.
👈🏻این خاطرات دردناک روح زکریا را می آزرد و
#اندوهی_شدید😔 بر جان و دل او می افکند، ولی زکریا مردی
#صابر و
#بردبار 😌بود.
🔹 او تنها در دل شب🌌 آه ناله ای جانسوز😩 سرمی داد و بدینوسیله خود را از
#عقده_های_دل❤️ سبک می ساخت و باید چنین باشد زیرا که به ،
#اراده و
#تقدیر_الهی معتقد و به قضای او خشنود 😃بود.
ادامه دارد....
_☀️ 🌤 🌥 ☁️ _
ڪلیڪ ↩️
↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷
─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰
ڪپےبہنیتظہوࢪ
#امام_زمان
⛥ߊࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊࡋܦ߭ܝّܟ᳝ߺ
╔═ೋ✿࿐
⛥
#طوفان_الاقصی
نشرمعارفشهدادرپیامرسانایتا🇮🇷👇
••••••••••♡♡♡♡•••••••••••🆔
https://eitaa.com/joinchat/2028601538C14264c1e4a
••••••••••♡♡♡♡•••••••••••
╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐