eitaa logo
بوی بهشت ،،الهم عجل لولیک الفرج صلوات الله علیه
88 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
49 فایل
هدف این کانال، دور همی ،خودسازی وبرپایی نماز شب نشر مطالب کانال بدون لینک مجاز نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
📘 📖 📝 🔻 🌸 ؛ ✨ایوب بنده مؤمن است و عبادت و ایمان او خالصانه و از روی است. 🤲🏻 و عبادت او تنها به جهت ادای حق و ذکر 📿او بخاطر درک استحقاق من است.✅ ☝🏻ولی برای اینکه خلوص ایمان و درجه و او برای تو آشکار گردد، 💰مال و ثروت او را در اختیار تو میگذارم. 💪🏻نیروهای خود را جمع کن و آنطور که میخواهی مال و ثروت ایوب را ، سپس ببین به کجا منتهی شده و چه نتیجه ای می گیری. 😈شیطان به فساد خود روی آورد و و 👥 خود را جمع کرد و به آنها ابلاغ کرد که ☝️🏻خدا در به ما اجازه داده، پس هر یک به سهم خود برای نابودی مال و ثروت و مکنت او بکوشید تا ایوب را از ثروتش جدا سازید.☑️ 🔸یاران و همراهان شیطان به کار خود مشغول شدند تا تمامی و 🐎 و و 🌳 او را نابود کردند و او را تنها و تهیدست رها ساختند😖 ↩️سپس ابلیس😈 👴🏻 ظاهر شد و به ایوب گفت؛ 🔥 آتش، تمام تو را خاکستر کرده، زراعت و دامهایت بر فنا و مال و ثروتت بر باد رفته است.😟 👥مردم در برابر این گرفتاری که برای ایوب پیش آمده بود، سرگردان و مبهوت 😲بودند. 👈🏻یکی از آنها با سرزنش ؛ 👤: ایوب در عبادت مغرور😏 و در زکات و نماز بوده است. 👤 ؛ اگر خدا می توانست سبب دفع شر و جلب خیر و سعادت شود، ایوب برای اینکار شایسته بود. 👤 و ؛ خدا برای ایوب چنین روا داشت تا او را خوشحال😄 و را ناراحت😔 کند. 😈 فکر میکرد که این خبر وحشتناک و فاجعه بزرگ، را متزلزل وقلبش را تیره 🖤میکند. ☝️🏻 ایوب در مقابل این همه حوادث و 💪🏻 ایستاد و چون از تقوی و علمی📚 سرشار برخوردار بود0 این حوادث در او ❌. 🍃ایوب در برابر خبر ابلیس گفت؛ ✨✋🏻همه اموال من، ای بود که خدا آن را از من بازگرفت🔄. ما از نعمت‌های بیکران خدا مدت‌ها بهره‌مند بودیم،✅ 🤲🏻 حق خداوندی که سالها امانتش را در اختیار من گذاشت😊 و امروز اقتضای حکمش 📜بود که آن را باز ستاند، 🌻🤲🏻 خداوندی را که آن زمان که لطف کرد و اکنون که باز گرفت. 🌸🤲🏻 و خدای را در خشنودی😃و غضب 😡او، و ستایش خدای را در نفع و ضرر او. ❤️خداوند مالک همه چیز و صاحب قدرت است،✅ ☝️🏻به هرکس که بخواهد و از هرکس که بخواهد آن را . ↩️به هرکس که اراده کند و به هرکس که بخواهد میدهد. ⬅️سپس ایوب برای در برابر عظمت پروردگار بر زمین افتاد و ابلیس زیانکار را متحیر😲 و متعجّب رها کرد، تا بنگرد و او را ببیند!😊 ادامه دارد..... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
📘 📖 📝 🔻 🔹چون شیطان سخن 🧕🏻 را شنید فرصت را غنیمت شمرد و به گمراهی او امیدوار گشت.😈 ⏪ سپس اوصاف ▪️جوانی ▪️شادابی😄 ▪️سلامت ▪️و صحت ایوب را بیان داشت،☑️ 👈🏻 نعمت سرشار او را یادآور شد 👈🏻و به ذکر مصیبت های او پرداخت😔 ☝️🏻و آتش🔥 غمهای نهفته را در همسر ایوب شعله ور کرد و او را و 😢 ساخت. 🔸در این جا بود که آن زن فریاد کشید و بی تاب شد. 😫 😈شیطان که دید تدبیرش کارگر افتاد، بزغاله ای را پیش او آورد و به او گفت، ✋🏻 اگر ایوب این را به دست خود ذبح 🔪کند و را به هنگام ذبح آن نبرد❌ از تمام بیماریها و رنج ها . 🧕🏻 همسر ایوب پیش شوهر خود رفت و چنین کرد و گفت؛ ☝️🏻تا کی خداوند تو را در عذاب نگه می‌دارد؟🤨 💰 ثروتت کجا رفته؟!😟 👥 فرزندان، دوستان و یارانت کجایند؟😣 ✨جوانی عزت و جلال تو کجا رفت؟! 🍃 ؛ براستی که تو را فریب داده است.🤦🏻‍♂️ ☝️🏻 آیا بر از دست رفته من گریه میکنی و برای جان سپرده مینالی؟⁉️ 🧕🏻 ؛ چرا از خدا نمیخواهی که اندوه تو را برطرف سازد و بلای تو را برگرداند؟!🤔 🍃 ؛ چند سال در نعمت و شوکت زندگی کرده‌ای؟! 🧕🏻 ؛ هشتاد سال. 🍃سپس ؛ چند سال است که در سختی و محنت بسر می بری؟! 🧕🏻 ؛ هفت سال. 🍃 ؛ من شرم میکنم😓 که از خدای خود بخواهم بلای مرا دور سازد، ☝️🏻زیرا هنوز مدت عذاب و بلا با دوران سلامت و خوشی من برابر نشده است.❌ 🤔فکر میکنم که ضعیف گشته و دلت ❤️از تحمل امتحانات الهی به تنگ آمده است☹️. ☝️🏻اگر از بستر بیماری برخاستم و نیروی پیشین خود را بدست آوردم، با تو را کیفر میدهم✔️. ☝️🏻 از امروز بر من حرام🚫 است که از دست تو آب و غذا بگیرم و تو را به کاری وادارم. هم اینک از من 😒 تا خواست و مشیت خدا به انجام برسد. ادامه دارد.... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
📘 📖 📝 🔻   🔹درباره اقوال گوناگونی ذکر شده است از جمله؛↘️ ▪️ 93 سال، ▪️ 200 سال و ▪️ 226 سال هم ذکر شده است. ↩️و درباره مدفن او نیز اختلاف است. 🔸در فرهنگ قصص قرآن 📖 بلاغی نوشته شده است که قدر مُسلّم آن حضرت در می زیسته و در⛰ قلّه کوه در حدود یمن به فاصله 80 مایل از عدن دفن ⚰شده است 🔸و در اعلام قرآن خزائلی است که؛ در ، کنار دهی بنام خیرآباد، دره کوچکی است که عوام، ⚰قبر ایوب را در آنجا میدانند و در ایام متبرکه برای زیارت به آنجا میروند. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔻 💫 ، 👨🏻پدرش متی فردی بود و هم دوره سلیمان و داوود بود ✔️ ↩️و گویند در بهشت، «متی» می‌باشد.✔️ ☝️🏻او مردی زحمت کش بود که با🖐🏻 دستان خود می شکست و آن را به می‌برد و می‌فروخت ☝️🏻 و با💵 پول آن گندمی🌾 تهیه میکرد. 🔹 گویند با هر لقمه‌ای که میخورد، حمد و ثنای🤲🏻 پروردگار خویش را بجای می آورد و ؛ 👇🏻 🍃فکر نمیکنم خدا این همه نعمت به کسی بخشیده باشد. 🤲🏻 شکر تو را که به من دادی و 💪🏻 تا درختانی🌳 را که خود به وجود آورنده آن نبودم، بشکنم و هیزمی تهیه کنم.✔️ 🤲🏻 شکر تو را که خریدارانی به سویم فرستادی و 🤲🏻شکر تو را که از سود فروش آن گندمی🌾 تهیه میکنم، 🤲🏻شکر تو را که اشتهای خوردن نان🍞 را در من بوجود آوردی.😍✔️ 🔸گویند متی همیشه با خوردن هر لقمه این همه شکر خدا را بجای می آورد.🤲🏻 💫 داوود در مورد متی به سلیمان گفت؛ 🍃 من بنده ای تا به این اندازه ستایشگر ندیدم. ♥️خداوند به متی یونس👶🏻 را عطا فرمود.✔️ ☝️🏻 فرزندی که به💫 پیامبری مبعوث شد و در در سرزمین موصل مردم زمان خویش را به یکتاپرستی دعوت کرده و آنان را از عبادت خدایان دروغی نهی میکرد.✋🏻 💫یونس چهارهزار و هفتصد و بیست و هشت سال بعد از هبوط حضرت آدم به دنیا آمد. 🤱🏻 ادامه دارد...... _☀️ 🌤 ⛅️ ☁️ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ https://eitaa.com/joinchat/2028601538C14264c1e4a ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
📘 📖 📝 🔻   🔹درباره اقوال گوناگونی ذکر شده است از جمله؛↘️ ▪️ 93 سال، ▪️ 200 سال و ▪️ 226 سال هم ذکر شده است. ↩️و درباره مدفن او نیز اختلاف است. 🔸در فرهنگ قصص قرآن 📖 بلاغی نوشته شده است که قدر مُسلّم آن حضرت در می زیسته و در⛰ قلّه کوه در حدود یمن به فاصله 80 مایل از عدن دفن ⚰شده است 🔸و در اعلام قرآن خزائلی است که؛ در ، کنار دهی بنام خیرآباد، دره کوچکی است که عوام، ⚰قبر ایوب را در آنجا میدانند و در ایام متبرکه برای زیارت به آنجا میروند. 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃 🔻 💫 ، 👨🏻پدرش متی فردی بود و هم دوره سلیمان و داوود بود ✔️ ↩️و گویند در بهشت، «متی» می‌باشد.✔️ ☝️🏻او مردی زحمت کش بود که با🖐🏻 دستان خود می شکست و آن را به می‌برد و می‌فروخت ☝️🏻 و با💵 پول آن گندمی🌾 تهیه میکرد. 🔹 گویند با هر لقمه‌ای که میخورد، حمد و ثنای🤲🏻 پروردگار خویش را بجای می آورد و ؛ 👇🏻 🍃فکر نمیکنم خدا این همه نعمت به کسی بخشیده باشد. 🤲🏻 شکر تو را که به من دادی و 💪🏻 تا درختانی🌳 را که خود به وجود آورنده آن نبودم، بشکنم و هیزمی تهیه کنم.✔️ 🤲🏻 شکر تو را که خریدارانی به سویم فرستادی و 🤲🏻شکر تو را که از سود فروش آن گندمی🌾 تهیه میکنم، 🤲🏻شکر تو را که اشتهای خوردن نان🍞 را در من بوجود آوردی.😍✔️ 🔸گویند متی همیشه با خوردن هر لقمه این همه شکر خدا را بجای می آورد.🤲🏻 💫 داوود در مورد متی به سلیمان گفت؛ 🍃 من بنده ای تا به این اندازه ستایشگر ندیدم. ♥️خداوند به متی یونس👶🏻 را عطا فرمود.✔️ ☝️🏻 فرزندی که به💫 پیامبری مبعوث شد و در در سرزمین موصل مردم زمان خویش را به یکتاپرستی دعوت کرده و آنان را از عبادت خدایان دروغی نهی میکرد.✋🏻 💫یونس چهارهزار و هفتصد و بیست و هشت سال بعد از هبوط حضرت آدم به دنیا آمد. 🤱🏻 ادامه دارد...... _☀️ 🌤 ⛅️ ☁️ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا🇮🇷👇 ••••••••••♡♡♡♡•••••••••••🆔 https://eitaa.com/joinchat/2028601538C14264c1e4a ••••••••••♡♡♡♡••••••••••• ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
📘 📖 📝 🔻 ⬅️«پس یونس با سرنشینان کشتی قرعه انداخت و خود از شد.» 🔹یونس چون دید قرعه به نامش درآمد، دریافت🤔 که در این پیشامد است و خدا در این حادثه تدبیر و حکمتی دارد✅. ☝️🏻سپس به اشتباه خود پی برد و دریافت که 🔸 قبل از اینکه هجرت و ترک شهر و مردمش 👥را داشته باشد و ، قوم و دیار خود را ترک کرده است. 👈🏻به همین جهت خود را در میان دریا🌊 انداخت و جان خویش را تسلیم🙌🏻 امواج خروشان دریا کرد و در اعماق دریا و در آغوش متلاطم امواج دریا فرو رفت. ✨«و او را به دریا افکندند و 🐳 (نهنگی) او را بلعید، ☝️🏻در حالی که مردمان هم ملامتش میکردند و اگر او از زمره 📿 بود، قطعا تا روزی که برانگیخته می‌شوند، در شکم آن ماهی می‌ماند.» 🔸چون یونس را به دریا افکندند، او را بلعید. 🐳 نهنگ در به طرف 👈🏻و سپس به 👈🏻 و بعد به رفت 👈🏻و از آنجا به 🌍 تا جایی 🔹که در آن به زنجیر⛓ کشیده بود، رفت. 🌸خداوند ای را مأموریت داده بود، که هر روز به اندازه یک قامت قارون را پایین ببرد. 🔸هنگامی که او صدایی🔉 را از میان شنید، 🍃پرسید چه کسی هستی؟⁉️ ☝️🏻 و بعد متوجه شد ✨ او است، 🔹قارون از یونس در موردی و و پرسید ⁉️ ☝️🏻و هنگامی که متوجه شد همگی به شتافتند، بر فقدان آنها افسوس😔 خورد و خدا را به خاطر نعمت هایش سپاس 🤲🏻گفت. ادامه دارد... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
📘 📖 📝 🔻 🐳 نهنگ، زندانی بود که یونس را درون خود به این سو و آن سوی دنیا 🌏چرخاند و یونس در دل تاریکی شکم نهنگ ندا در داد؛ ✨«معبودی جز تو نیست، منزهی تو، راستی که .»✨ 🌸خداوند 🤲🏻 را در دل ماهی شنید و او را و او را به ساحل🏝 دریایی انداخت، در حالی که و شده بود؛ 🍃«باز یونس را از بطن ماهی به صحرای خشکی افکندیم در حالیکه و بود و در آن صحرا بر او 🌳 رویاندیم.» 🌻ماهی افکندش از آن دریا کنار      🌿 روی خشکی لیک با جسمی نزار 🌻جسم او چون جوجه ای بی بال و پر      🌿آفتاب از بهر او بودی ضرر 🌻یک درختی از کدو آنجا برست      🌿 زیر سایه اش حضرت یونس نشست ✋🏻آری خداوند چون او را به خشکی آورد بر بالای سرش رویاند تا از اشعه تند آفتاب☀️ در امان باشد. 🌸 ؛ ✨تو چگونه به ناله و تضرع😩 از قومت توجه نکردی و حال خودت طاقت سختی را نداری؟⁉️ 🔹 یونس از پروردگار عذر خواست و به درگاه او . 👥 گویند یونس به مدت در شکم نهنگ زندانی بود و☝️🏻 آن تنها زمانی بود که خداوند یونس را تنها برای یک چشم به هم زدن به حال خود واگذار کرد. 🌻پس نجاتش داد حی لایموت      🌿هم از آن دریا و هم از بطن حوت 🔸در آن هنگام که یونس قومش را کرده بود، خداوند به او وحی فرستاد 🌺من پروردگار حکیم و عادل هستم و با بندگان خود می کنم.✋🏻 شاید آنها توبه🙏🏻 کنند و هیچ وقت به خاطر گناه بزرگان، کودکی را عذاب نمیکنم.❌ ✨من تو را به سوی آنها فرستادم تا باشی، ☝️🏻اما تو با دل آنها را شکستی💔 و از من آنها را خواستار شدی. ✅ آری یونس، تنها قومی که عذاب از آن رفع شد 👥قوم تو بود و تقدیر📜 آنها چیز دیگری جز عذاب ثبت شده است. 🍃یونس! هیچ شهری نبود که اهل آن بیاورند و ایمانش به حال آن سود بخشد☝️🏻 مگر قوم تو یونس که وقتی در آخرین لحظه ایمان آوردند ☄را در زندگی دنیا از آنان .»🍃 🔹 از☝️🏻 زمانی که قومش را ترک گفت تا آنها و بازگشت مجدد یونس طول کشید. 🔸هنگامی که یونس بطرف قومش بازگشت بود. 🍃«و باز او را بر بر صدهزار یا افزون برسالت فرستادیم.»🍃 🌸خدای تعالی به او وحی کرد به شهر خود بازگرد🔄 و به جمع بستگان و بپیوند، ☝️🏻زیرا آنها ایمان آورده اند، بتها را کنار گذاشته و اکنون در جستجوی🔍 تو و بازگشت تو هستند. 🔹یونس به شهر خود بازگشت و با تعجب😲 دید، آنهایی که به هنگام به پرستش بت ها مشغول بودند،☝️🏻 اکنون زبانشان به 📿 باز شده است و خدای یکتا را سپاس و ستایش 🤲🏻میکنند 🌻الهی شد قصه یونس تمام     🌿تا قیامت باد بر ذالنون سلام ادامه دارد.... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ https://eitaa.com/joinchat/2028601538C14264c1e4a ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
📘 📖 📝 🔻 🌻با توکل بر تو ای خلاق جان     🌿 ای کریم رازق روزی رسان 🌻ای بدیع آسمانها و زمین     🌿 ای به کلّ ماخَلَق نور مُبین 🌻از تو استمداد خواهم همچنان     🌿 تا کنم از زکریا داستان 🔹نام زکریا در از قرآن کریم📖 ذکر شده☝️🏻که به ترتیب عبارتند از؛ ↘️ 🌺سوره های   ✨  ،     ✨ ،       ✨          ✨و . 🔸 پنج هزار و پانصد سال از هبوط حضرت آدم می گذشت که زکریا به دنیا آمد. 👈🏻از نظر تواریخ📜 و اقوال مفسران گفته اند؛ 🍃زکریا و☝️🏻 از فرزندان هارون بود، 🔹 آن حضرت را برخیا ضبط کرده اند و 🧕🏻 را ایشاع دانسته ✍🏻و گفته اند؛ 🧕🏻 خاله حضرت مریم مادر عیسی علیه السلام بود✔️ 👥 و برخی هم ایشاع را خواهر مریم دانسته اند. ☝️🏻ولی مشهورتر است. 🔸در سوره تنها به ذکر نام آن حضرت در ضمن سایر پیغمبران اکتفا شده✔️ ☝🏻 ولی در آن دیگر شمه ای از احوالات او نیز ذکر شده است.✔️ 🔹 در سوره داستان کفالت 📕آن حضرت از مریم دختر عمران، مادر عیسی علیه السلام و دعائی🤲🏻 که برای کرد و مژده فرشتگان به ولادت آمده است😍 🌸 زکریا با به حضرت موسی میرسید. ادامه دارد.... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
📘 📖 📝 🔻 🔹 بالا رفته، و سفیدی موهای سرش👴🏻 بر سیاهی آن غلبه کرده، استخوانهایش سست و قامتش خمیده شده بود. 💪🏻 او فقط بقدری بود که به سوی معبد 🕌« » برود و به امور این عبادتگاه رسیدگی کند و پند و اندرز خود را به مردم 👥ابلاغ نماید، ⬅️ سپس به انجام و عبادت🤲🏻 بپردازد و با پایان روز، شب تاریک🌌 را در صحبت با همسرش🧕🏻 و 📿 به صبح برساند. 🔸زکریا روزی یک ساعت🕰 نیز به مغازه خود می رفت، تا با 💴که کسب می کرد امور زندگی خود را می گذراند و به یاری و می پرداخت ☝️🏻 ولی در هر حال از یاد و ذکر پروردگار خویش غافل نمی شد.❌ 🔹زکریا از عمرش می گذشت☝️🏻 اما هنوز نصیبش نگشته بود ❌و فرزندی🧒🏻 از او حاصل نشده تا موجب و او باشد. 👈🏻لذا او همواره با غم و اندوه😔 خستگی و نومیدی به منزل🏠 وارد می شد و پیوسته در این فکر بود که چون طومار📜 زندگی او درهم پیچیده شود و گریبانش را بگیرد. ☝️🏻کیست که و وی باشد،🤔 🔸زیرا و زکریا خود از 😈 بودند و باید کسی آنان را کنترل و هدایت می کرد. ☝️🏻اگر این مردم 👥بحال خود بمانند، >دین را زیر پا می گذارند، 😈 را ترویج و قوانین کتاب آسمانی📖 را تغییر می دهند. 👈🏻این خاطرات دردناک روح زکریا را می آزرد و 😔 بر جان و دل او می افکند، ولی زکریا مردی و 😌بود. 🔹 او تنها در دل شب🌌 آه ناله ای جانسوز😩 سرمی داد و بدینوسیله خود را از ❤️ سبک می ساخت و باید چنین باشد زیرا که به ، و معتقد و به قضای او خشنود 😃بود. ادامه دارد.... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا🇮🇷👇 ••••••••••♡♡♡♡•••••••••••🆔 https://eitaa.com/joinchat/2028601538C14264c1e4a ••••••••••♡♡♡♡••••••••••• ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
📘 📖 📝 🔻 🔹هنگامی که 🧕🏻باردار شد گفت؛ ✨«پروردگارا آنچه در شکم خود دارم کردم☝️🏻 تا آزاد شده از مشاغل دنیا 🌍و پرستشگر🤲🏻 تو باشد. 🍃پس از من بپذیر که تو خود شنوایی. 🔸 پس چون فرزندش را بزاد ؛ ✨ پروردگارا من دختر زاده‌ام، خدا به آنچه او زاییده داناتر🧐 بود. 👦🏻پسر چون دختر👧🏻 نیست، ❌من نامش را میگذارم و او و فرزندانش را از رانده شده، به تو پناه میدهم. ⬅️پس پروردگارش وی را با حسن قبول کرد😊 و او را بار آورد و را سرپرست وی قرار داد✅ *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* 🔻 🧕🏻همسر زکریا بود. ☝️🏻 او از فرزندان ماتان که در آن زمان مهتری بنی اسرائیل را در اختیار داشت بود و را در خانه زکریا تربیت کرد و از او سرپرستی نمود.☑️ 🔹یکروز زکریا طبق برنامه📋 معمول به رفت تا به نماز 🤲🏻و انجام فرائض بپردازد. ⬅️سپس به قصد احوال پرسی وارد شد و او را غرق دریای تفکر🤔 و عبادت خدا🤲🏻 یافت، 🔸زکریا ناگهان در مقابل مریم دید که موجب تعجب و حیرت😲او شد ☝️🏻زیرا میوه های آن تابستانی بود، حال آنکه در آن موقع زمستان بوده و بعلاوه زکریا در شگفت بود که چگونه و 👤 این میوه ها نزد مریم آورده شده است. 🔹از روزی که 📔در معبد درباره به قرعه پرداختند و قرعه به نام آمد☝️🏻 و او مریم را تحت سرپرستی خود درآورد، ⬅️ تا امروز مریم در غرفه و محراب خود بوده و با اطرافیان👥 ارتباطی نداشته❌ و از اجتماع جدا شده بود. ☝🏻حتی از روزی که برای وفای به نذر خود، او را به معبد آورد تا به خدای خویش تقرب جوید، تا به آن روز نتوانسته بود یک مرتبه به ملاقات فرزندش نائل آید، ☝️🏻پس این از کجا بدست مریم رسیده است؟🤔 ☝️🏻و این موضوع غریب چگونه اتفاق افتاده است؟!🤔 🔹و در سوره داستان📕 کفالت آن حضرت از مریم دختر عمران چنین آمده است؛ 🌿«... و زکریا کفالت مریم را به عهده گرفت و هرگاه زکریا به محراب نزد مریم می رفت نزد او می یافت😲، 🍃 ؛ ای مریم این روزی تو از کجا آمده؟⁉️ 🧕🏻✨ ؛ ☝️🏻از پیش خداست که خداوند هرکه را خواهد بی حساب روزی میدهد.😊» ✨ ؛ ✋🏻ای زکریا! چرا وحشت زده و متعجبی؟⁉️علت تعجب تو چیست؟🤔 🌸خدا به هرکس که بخواهد بی حساب و بدون واسطه روزی می دهد.😊 🌻میوه های تازه بودی نزد او     🌿میوه خوشمزه و خوش رنگ و بو 🌻در زمستان میوه از پاییز بود     🌿 فصل تابستان زمستان نیز بود ادامه دارد......... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
📘 📖 📝 🔻 🔹برخورد با مریم، زکریا را دگرگون کرد و او را در فکری عمیق🤔 فرو برد. ☝️🏻این 😊در روح زکریای پیر آشوبی بپا کرد. 🔸 این 😇و خداجوی و مقرب درگاه خدا، با یادآوری این مطلب ☝️🏻که قدرت خدا به اسباب و اوضاع نیست❌، ✨امید و تمایل به اولاد را در دل❤️ زکریا شعله ور ساخت و را در او تشدید کرد. 👈🏻بدون تردید زکریا در این سن و سال پیری👴🏻 از کافی برخوردار نبود ❌و در شرایط عادی و طبیعی انتظار اولاد از او نمی رفت و همسر او نیز بود، ☝️🏻ولی خدایی که را به کرامت خود امتیاز داده و برای بذل نعمت خویش او را برگزیده و 🍎در غیر موسم خود همه روز برایش مهیا ساخته بود، قادر است💪🏻 به زکریا فرزندی بدهد گرچه او پیر بود و همسرش نازا. ⬅️پس باید را بخواند🤲🏻 زیرا آن کس که دست نیاز و تضرع به سوی او دراز کند، مأیوس😔 برنمی گردد.❌ 🌿«آنجا بود که زکریا پروردگارش را خواند و گفت؛ 🤲🏻پروردگارا! از جانب خود و پسندیده 😊به من عطا کن که تو شنونده دعایی. ⏪پس در حالی که وی ایستاده و در محراب خود دعا 🤲🏻می کرد، فرشتگان او را ندا دادند که 🌸خداوند تو را به که ☝️🏻تصدیق کننده حقانیت کلمه اللّه عیسی است و بزرگوار و خویشتندار😌 و پرهیزنده از زنان 🧕🏻و پیامبری از شایستگان است مژده میدهد.» 🗓 همان روزی است که زکریا از خداوند ذریه ای پاک و نیکو😇 درخواست نمود و پروردگارش دعای🤲🏻 او را مستجاب کرد. 🔹 ؛ چگونه من صاحب فرزندی می شوم،🤔 در جایی که پیر شدم، موی سرم سفید شده و استخوانم سست شده و .😔 🦋 ؛ کار پروردگار چنین است. خدا هرچه بخواهد می کند.😊 🍃 ؛ پروردگارا! برای من نشانه ای قرار ده. ✨ ؛ نشانه‌ات این است که با مردم جز به ☝️🏻 اشاره و پروردگارت را بسیار یاد کن🤲🏻 و و او را تسبیح 📿بگویی.» ✨«پس از خود بر قوم خویش درآمد و ایشان را آگاه گردانید که روزو شب به نیایش🤲🏻 بپردازد.»✨ 🌸خداوند در زکریا، فرزند پاکیزه ای به او بخشید و در همان دوران کودکی 📚 و و را به او عنایت کرد. ⬅️پس یحیی به دنیا آمد 🔹«از کودکی را به او دادیم و نیز از جانب خود مهربانی😊 و پاکی به او دادیم و بود و با پدر و مادر خود نیکرفتار بود و زورگویی نافرمان نبود❌.» ادامه دارد.... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
📘 📖 📝 🔻 🔹حضرت زکریا بیشتر اوقات خود را به عبادت 🤲🏻حق تعالی و موعظه و اندرز بندگان خدا می گذرانید ☝️🏻تا وقتی که به دستور آن زمان فرزندش یحیی را به ⚔رساندند، 🔸زکریا از ترس😱 وی از شهر خارج شد و در یکی از باغ های🌳 اطراف پنهان گردید، به تعقیب او وارد باغ شدند. 🌳 در آنجا بود و زکریا در میان آن درخت رفته و پنهان گردید، 💂🏻‍♂ به 😈 که به صورت انسانی👤 درآمده بود به کنار آن درخت آمده و با اره آن درخت را دو نیم کرده و نیز در وسط درخت به دو نیم شد.😖 ↩️و سپس خداوند بزرگ برای ⚔ خبیث‌ترین مردم😈 را بر سر آنها مسلط کرد و از آنها را به انتقام ریختن خون پاک آن دو پیغمبر بزرگوار به دیار نابودی فرستاد. 🔸جنازه آن بزرگوار در دفن شد و قبر آن حضرت در آنجا است. 😈ابلیس در آن روزها در خانه‌های بنی‌اسرائیل رفت و آمد میکرد و در مورد تهمت هایی روا میداشت.😟 ☝️🏻و پیوسته شایعاتی در مورد آنها رواج میداد تا آنکه مردم👥 را تحریک کرد و آنان پیامبر خدا را به ⚔ رساندند. 🌸خداوند به فرشتگانش دستور داد که زکریا را غسل داده و بر آن نماز 🤲🏻بخوانند و آنگاه دفن کنند. 👈🏻هرگاه زکریا به آسمان نگاه 👀 میکرد و نامهای مبارک 🌷محمّد صلی الله علیه و آله ،   🌷علی علیه السلام ،      🌷فاطمه علیهاالسلام         🌷و حسن علیه السلام ☝️🏻را می‌دید، تمام 😔 از بین می رفت.😊 ✨ اما با دیدن نام 🌹 بغض گلویش😢 را می فشرد و پیوسته ناله 😩سر می داد و با دیدن نام حسین بن علی علیه السلام سه روز در مسجد🕌 میکرد. ادامه دارد.... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ https://eitaa.com/joinchat/1782382904C4d9cd94bb9 ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
📘 📖 📝 🔻 🌺با عنایت از خداوند جهان            🍃حال از یحیی سرایم داستان 🔹یحیی بعد از پنج هزار و پانصد و هشتاد و پنج سال از هبوط حضرت آدم، در روز چهارشنبه در حالی که بود و 👈🏻 او زکریا و 👈🏻 ایشاع 🧕🏻نام داشتند. 📖 داستان ولادت حضرت یحیی و شمه‌ای از حالات آن بزرگوار در ضمن داستان پدرش حضرت زکریا ذکر شده است.✔️ ✍🏻ابن عباس گفته است؛ 🔸 یحیی به دریافت منصب نائل شد.☑️ ↩️و در روایات اهل بیت درباره و 😊 یحیی آمده، ☝️🏻که همسالان یحیی به او گفتند 👥 بیا تا به بازی برویم! 🍃 ؛ ما برای بازی آفریده نشده‌ایم❌ ☝🏻 بلکه برای و در کار بزرگی آفریده شده‌ایم.✔️ 🌸 ؛ ✨ما به یحیی گفتیم؛ 🌿«... ای یحیی این کتاب📔 یعنی را محکم بگیر. و و را در طفولیت👦🏻 به او دادیم، و و عطوفتی😊 از جانب خود و به او دادیم و او بود و نسبت به پدر و مادرش سرکش و نافرمان نبود❌..». *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* 🔻 🔹یحیی بن زکریا بیشتر نداشت که در میان مردم به می پرداخت. 📔 را آموخت. 👥بنی‌اسرائیل را از رنج‌های😰 رفته بر صالحان و گناهان و نافرمانی‌هایی که صورت گرفته . 👥مردم را به ظهور عیسی بن مریم پس از بشارت میداد ادامه دارد.... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ https://eitaa.com/joinchat/1782382904C4d9cd94bb9 ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
📘 📖 📝 🔻 🔹هنگامی که رهبانان و مسافران را در لباس ها و شب کلاه های بلند و پشمینه می دید👀 و هنگامی که می دید چگونه از سینه خود ⛓را عبور داده و به ستون های مسجد بسته اند. ⬅️از مادرش 🧕🏻خواست تا برای او نیز جامه ای مثل آنان تهیه کند ☝️🏻تا به برود و همراه عابدان به و بپردازد. 🔸 زکریا با خواسته او . 👈🏻زیرا که او هنوز 👦🏻 بود. 🔹 اما یحیی از پدرش پرسید؛ ☝️🏻آیا کوچکتر از من از این دنیا چشم فرو نبسته اند؟🤨 ✨زکریا و 😍فرزندش را دید، از همسرش خواست تا برای او لباسی تهیه کند.☑️ ⏳مدتی از رفتن یحیی به بیت المقدس می گذشت.☝️🏻 تا آنکه از شدت 🤲🏻 و به استخوان پاره ای تبدیل شد. ✨یحیی چنان و 😍 عبادت شده بود که از شدت عبادت و اندامش🤕 نحیف گشته بود، پوست صورتش به استخوان چسبیده و عضلاتش تحلیل رفته بود.😓 ⬅️در آن لحظه یحیی از وضع خود به خداوند زاری 😩نمود. 🌸 خداوند خطاب به او فرمود؛ ✋🏻 به عزتم سوگند اگر می دانستی که 🔥چه سوزشی دارد به جای ، لباسی از آهن به تن می کردی. ☝️🏻 بعد از این گفته پروردگار، یحیی آن قدر گریست😭 تا گونه هایش گردید. 🔹وقتی خبر این اتفاق به گوش زکریا رسید، سراسیمه 😟نزد پسرش حاضر شد و گفت؛ 🌿 ای فرزندم چرا با خود چنین می کنی😕، من از خدا خواستم تا تو را قرار دهد. 🍃یحیی گفت؛☝️🏻 آیا شما بارها به من نگفتید که میان 🏞 و 🔥گذرگاهی است که فقط گریه کنندگان😭 از ترس خدا، قادر به عبور از آن خواهند بود؟ 🔸یحیی با برخورداری از 📚، مسائل تورات را مورد بررسی و دقت🧐 قرار می داد و مشکلات آن را حل می نمود و☝️🏻 بر اصول و فروع آن مسلط شد.✅ 🔹او برای مردم شده بود که در اجرای ، شجاع💪🏻 و در مخالفت با باطل است و در راه خدا از سرزنش😏 نکوهش کنندگان و از قدرت خودسران ستمگر ترسی به خود راه نمی دهد.❌ ادامه دارد... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا🇮🇷👇 ••••••••••♡♡♡♡•••••••••••🆔 https://eitaa.com/joinchat/2028601538C14264c1e4a ••••••••••♡♡♡♡••••••••••• ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
📘 📖 📝 🔻 🔹هرگاه زکریا مشغول موعظه ای بود و یحیی را در میان جمعیت 👥می‌دید دیگر حرفی از 🔥 و نمی‌برد✋🏻 ☝️🏻 زیرا که را دارای می‌یافت. 🔸روزی با دقت در میان جمعیت نگریست 👀و هنگامی که را ندید در مورد جهنم شروع به صحبت کرد. 👈🏻 از 😡 و آتش چاهی🕳 در جهنم میگفت، در این لحظه یحیی که خود را مخفی کرده بود از میان جمعیت👥 برخواست و فریاد زد؛ 😫 وای بر هر از دوزخ،🔥 آنگاه حیران از میان جمع بیرون رفت. ↩️ هنگامی که زکریا به منزل🏡 آمد ، مادر🧕🏻 یحیی به دنبالش رفت. فرزندش را در کنار آبی نشسته دید که با خداوند مناجات🤲🏻 میکرد، یحیی همراه مادرش به خانه بازگشت. ✔️ ☀️صبح زود به 😴 رفته بود و چیزی نمانده بود که نمازش قضا شود. ☝️🏻 اما ؛ ✨ای یحیی آیا همنشینی بهتر از ما میخواهی، پس برخیز و .😇 🔹 یحیی برخاست و نمازش را خواند و از خداوند به خاطر لغزشش . ↩️آنگاه از مادرش خواست تا بار دیگر برای عبادت 🤲🏻به برود. 😈ابلیس بارها سعی کرد تا یحیی را و اکثر اوقات بر سر راهش می نشست و آزار و ستم فراوانی در حق یحیی انجام می داد، تمام و را که داشت به کار می‌بست اما یحیی را نمی‌توانست گمراه کند.❌ 🔸روزی ؛ 🍃آیا تا به حال بر من چیره شده‌ای؟🤔 😈 ؛ خیر.☝️🏻 اما در تو خصلتی است که میتوانم باعث تو شوم ✔️و آن صفت 🍞 است که نمی‌توانی کنی و نماز بپا داری.😏 🌿یحیی از همان لحظه با خداوند عهد کرد که دیگر با نخوابد❌. ♦️بیشترین آزاری که ابلیس بر پیامبران روا داشت ☝️🏻در حق بود. 🔹 برای مردم است؛ 👇🏻 ▪️ ، روزی که از مادرش می‌شود و برای اولین‌بار دنیای اطرافش را می‌بیند👀 ▪️و ، روزی که از دنیا🌍 میرود و برای بار اول را می بیند. ▪️ ، روزی که از قبر برانگیخته می‌شود و با احکام و قوانین 📜مواجه می‌گردد 🌸 و خداوند یحیی را در تمام این سه مرحله و بخشید😊 و ترس او را از بین برد.☑️ ادامه دارد... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @masirsaadatee ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
📘 📖 📝 🔻 ☀️روزی به یحیی خبر رسید که «هیرودیس» 🤴🏻 با داشتن چندین همسر،♥️عشق«هیرودیا» خود را در سر می‌پروراند. ☝️🏻زیرا او دختری با چشمان دلربا و اندامی موزون و جذاب بود😍✅ 👈🏻 و تصمیم گرفته بود این دوشیزه زیبا را به خود درآورد و با وی همبستر گردد.😐 🧕🏻 و بستگان او با خواسته هیرودیس موافق✔️ بودند و او را در این کار حمایت می کردند.😐 🌿 ☝️🏻 این ازدواج و است و آئین تورات اینکار را تأیید نمیکند❌، ☝️🏻این پیوند با روح سازش ندارد و من اینکار را نمی پذیرم.✋🏻 🌿یحیی سپس به مخالفت❌ با هیرودیس پرداخت. ♦️ در شهر منتشر شد، و در تمام محافل و مجالس👥 ورد زبانها گشت ☝️🏻و به گوش هم رسید 🔹و او از آنچه در بین مردم شهرت یافته بود آگاه و سخت 😡 شد ولی و خود را پنهان داشت. ⬅️بتدریج خشم او به ای روز افزون تبدیل گشت و ترسید😰 سخن یحیی آرزوی شیرین او را نابود کند ☝️🏻 و چه بسا را از ازدواج با وی باز دارد. *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* 🔻 🔹به همین منظور هیرودیس تصمیم گرفت از و 😊خود استفاده کند☝️🏻 تا شاید بتواند بدینوسیله به هدف خود برسد و آرزوی خویش را جامه عمل بپوشاند.✅ ⏸ سپس خود را با فاخرترین لباسها و گران ترین جواهرات💎 و با چهره ای خندان 😃و اندامی آراسته نزد عموی خود رفت تا با تسخیر 🧠 و ،❤️ او را به دام جمال رعنای خود گرفتار سازد. ☝️🏻سرانجام با طنازی و دلبری چنان در این راه مؤفق شد که عمویش از او پرسید؛ 👤چه آرزویی در سر داری؟🤔 بگو که من در بند اشاره و ⛓ تو هستم. 👩🏻هیرودیا گفت؛ اگر شاه مایل و خرسند😌 باشد، ✋🏻من جز چیز دیگری نمی خواهم.❌ ☝️🏻این مرد کسی است که نسبت به من و شما کرده😤 و ما را نقل محافل و ورد زبانها کرده است. اگر شاه با خواهش من مؤافق✔️ باشد، من را شاد😄 و آسوده خاطر و ام را برطرف می سازد. 🔸هیرودیس و شیفته حسن جمال و زیبایی هیرودیا شد🤦🏻‍♂ و پس از مدت کوتاهی دستور📜 داد را از بدنش جدا سازند 🗡و آنگاه سَرِ پیامبر را داخل تشتی گذاشت😔 و در مقابل چشم👀 دختر برادر خود قرار داد و او برطرف و شعله 🔥 وی خاموش گشت،☝️🏻 ولی با این عمل را بر خود و بنی اسرائیل نازل کرد. 🔸هنگامی که سرِ یحیی از بدنش جدا گشت از آن حضرت آنقدر به هوا پاشید که☝️🏻 هرچه خاک بر آن می ریختند اثری نداشت ❌و آن خون تا زمان و حمله ⚔او به بنی اسرائیل و کشتن ، جاری بود😟. ☝️🏻چون یحیی بن زکریا به شهادت رسید آسمان بر او گریست😭 و خورشید☀️ به مدت در هاله ای از سرخی خون، طلوع و غروب کرد. 🌿او را نامیدند، چون خداوند قلب ♥️او را به وسیله ، شاداب😄 یا (سیراب) فرمود. 🌼یحیی کسی بود که در سن به قبل از تولدش ایمان آورد.😊 ✨«و درود بر یحیی که، روزی که زاده شد و روزی که می میرد و روزی که زنده برانگیخته می شود.»✨ ادامه دارد... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ https://eitaa.com/joinchat/2028601538C14264c1e4a ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
📘 📖 📝 🔻 🌺حضرت مریم، ☝️🏻 آن بانوی بزرگوار نام پدرش « » و نام مادرش🧕🏻 » بوده است، 🧕🏻مادر مریم زنی نازا بود و فرزندی نیاورده بود😕 و سالها در حسرت طفلی برای خود می‌سوخت و آنقدر اشک😭 می‌ریخت تا با خیال خوش فرزند👧🏻 به خواب برود. 😴 🍃او کرده بود که اگر ☝️🏻روزی دارای طفلی شد، او را نوکری عبادتگاه🤲🏻 بگمارد تا خدمتگذار آنجا شود. 👈🏻و همین که فرزندی داشته باشد تا قلبش❤️ آرام بگیرد قانع بود. 🔹او هر زمانی که می‌دید پرنده ای🕊 به جوجه خود غذا میدهد و یا زنی طفلش را درآغوش گرفته، عاطفه مادریش شدت می یافت و نهایت میل خود به فرزند را احساس میکرد.😩 🔸تصور اینکه فرزندی ندارد❌تا موجب تسکین دردهای او باشد، خواب راحت را از چشم او ربوده بود.😔 ☝️🏻او راضی بود چیز و 💎 ثروتش را بدهد تا شاهد نگاه دوست داشتنی😍 و لبخند شیرین😄 فرزند باشد و او را در آغوش گرم خود بفشارد و رنج و محنت خود را فراموش کند.😌✔️ 🧕🏻 که فرزند خود را به هیچ کاری وادار نکند❌ و از او هیچ انتظاری نداشته باشد، ☝️🏻 بلکه او را برای خدمت به فارغ از هر قید و بند آزاد بگذارد. *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* 🔻 🔹روزی خداوند به عمران فرستاد، ✨ من به تو می‌بخشم. ☝️🏻 او مژده را به همسرش🧕🏻 ابلاغ کرد و مدر کرد تا فرزندش را کند. 🌸پروردگار دعای🤲🏻 مادر را به اجابت رسانید.✔️ و خواهش او را بر آورد و روزی مادر احساس کرد که در رحم او به حرکت در آمده است.😍 ☝️🏻این حادثه طراوتی به مادر بخشید و دنیا در نظرش روشن✨ شد،😍 چین و چروک جبین او را برطرف✔️ و لبخند خنشودی 😄بر لبانش نشاند.✔️ ☝️🏻او با چهره‌ای گشاده😃 و آغوشی باز به رفت و با دلگرمی ❤️به آینده خوش بین شد.😌 ⏪از آن پس، او روزها در کنار شوهرش می‌نشست و آنچه در جان و دل خویش احساس میکرد با شوهر در میان می‌گذاشت😊 و و آنچه را برای او آرزو داشت برای او بیان می‌نمود.✔️ 🔸 نیز با خوشحالی و مسرّت😃 به سخنان همسرش گوش میداد. این و آن طفل با آنکه هنوز در رحم مادر بود رنج و ناراحتیهای زندگی را از آنان برطرف ساخت.👌🏻 ⬅️در آن هنگام که مادر مریم در قعر دریای 🤔 و شناور بود😌 🍂 برگ تازه ای از زندگی او رقم خورد و روزگار بار دیگر چهره ناراحت را بر او نمایان ساخت و و را در دل او جایگزین کرد. 😔 ▪️آری او و آرامش‌روان 😌بود که و اشک فراق😭 را همچون باران بهاری از دیدگانش سرازیر ساخت. ☝️🏻بار دیگر مادر مریم و هرچه قدر زمان وضع حمل او نزدیک میشد، و در وجود او درهم می‌آمیخت و هر زمان احساس میکرد که دردهای درونی او افزایش یافته، قوت قلب♥️ او را احیاء میکرد و آرزوی دیدن 👀سیمای فرزندی، پرتویی در دلش می‌افکند و ناراحتی و اندوه او را تسکین میداد و .😊 ادامه دارد.... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═
📘 📖 📝 🔻 🧕🏻مادر مریم طبق ☝️🏻 که کرده بود او را به فرستاد، و چون فهمید🤔 مریم در خدمت به بیت المقدس پذیرفته✔️ شده است، ☝️🏻بار دیگر غمهایش زدوده شد 😊 🔹و دانست که خدا او را مشمول و خاص خود قرار داده است 😍و او را بر این نعمت برگزیده است. 👈🏻لذا را در پارچه ای پیچید و به سوی بیت المقدس روان شد و او را به حرم 🕌سپرد و 🧕🏻گفت؛☝️🏻 این دختر نزد شما باشد، زیرا من نذر کردم که باشد. ⬅️آنگاه که مریم تحویل روحانیون بیت المقدس شد، و اطراف او جمع 👥شدند و در پرستاری و تکفل او به نزاع پرداختند و هر یک می خواستند☝️🏻 را زیر نظر داشته باشند و او را به عهده بگیرند، 👈🏻زیرا دختر پیشوای آنها بود و در زمان حیات در بین خادمین بیت المقدس، و 😌داشت، از این رو همگی می خواستند که این افتخار نصیب آنها گردد. *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* 🔻   🔸در میان زکریا نسبت به مریم مهربان تر 😊بود و به نگهداری او داشت. ✨او می گفت؛✋🏻 من او هستم، این دختر را به من بدهید و مرا مخصوص توجه به او قرار دهید،☑️ ☝️🏻زیرا من از جهت به او نزدیکتر و بیشتر مورد اعتمادم. 👥مشاجره بالا گرفت و هر یک برای مقصود خود دلیلی📜 بیان می کرد، و با می خواستند را خود به عهده بگیرند✅ ❌ هیچکدام حاضر نشدند که این نصیب شخص دیگری شود و را به او بسپارند،😒 زیرا هر کدام امیدوار بودند که بدینوسیله به پروردگار خود جویند🤲🏻. ⬅️بالاخره همگی 👥تصمیم به گرفتند و در کنار نهری جمع شدند و ✍🏻خود را در آب انداختند، تا قلم هر کس بالا آمد از آن او باشد. ☝️🏻پس از لحظاتی⏳ قلمها زیر آب رفت و تنها 🖋 بود که روی آب 🌊آمد، لذا تسلیم رأی او شدند و مریم را به او سپردند. 🔸 از آن پس مریم تحت سرپرستی و کفالت درآمد و زکریا تربیت او را به عهده گرفت.✅ 🌿زکریا تصمیم گرفت به 🤲🏻 این کار وسایل آسایش و رفاه مریم را به بهترین وجه فراهم سازد. ♥️ عشق و علاقه زکریا به مریم، او را وا داشت تا مریم را دور از نگهدارد. ☝️🏻لذا اطاق بلندی در بنا کرد که راهی به آن جز بوسیله نردبان نبود.❌ 🍃زکریا شخصاً به بررسی و کفالت امور مریم پرداخت✔️. او مرتب به 🏠 و عبادت 🤲🏻مریم سر می زد تا از حال وی آگاه گردد و او را فراهم سازد. ☝️🏻هرگاه که زکریا به نزد مریم می رفت، او را در حال 🤲🏻 می دید و همیشه غذایی🍲 آماده که در برابرش ظاهر می گشت، 🌿گفت؛ ای مریم این از کجا آمده است؟🤔 ✨ او پاسخ گفت: ☝️🏻این از جانب که خدا به هرکس بخواهد بی شماری روزی می دهد.😊 🌸مریم نیز از مردم کناره گرفت و در مکانی گزید و پوششی برای خود برگزید☝️🏻 تا از دید مردم دور باشد و در برابر آنان پرده ای بر خود گرفت☑️. ادامه دارد..... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ https://eitaa.com/joinchat/2028601538C14264c1e4a ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
📘📘 📖 📝 🔻 🍃با بررسی آیات 42 الی 44 سوره مبارکه ✨ به این نتیجه می رسیم که با حضرت مریم علیهاالسلام سخن می گفتند ☝️🏻و او را از جانب خدا به مقام و در میان زنان جهانیان🧕🏻 وعده داده و نیز به ولادت 🌿 (حضرت عیسی علیه السلام ) مژده می دادند😍. 🌸خداوند متعال در سوره پس از ذکر نام تعدادی از انبیاء بزرگ، 👈🏻در آیه 91، و مادرش 🧕🏻 را یاد نموده و آنها را آیه ای از آیات الهی معرفی می نماید.✅ *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* 🔻 🌻با توکل بر کریم بی نیاز      🌿 از مسیح اللّه سازم قصه ساز 🌻مادرش مریم که دامن پاک بود      🌿 دامنش را از پلیدی، حق زدود ✨ زیر نظر🧐 زکریا دوران کودکی را پشت سر گذاشت و گاهگاهی جهت به خانه 🏠زکریا و نزد خاله اش ایشاع می رفت. 🔹یک روز طبق عادت معمول، به نماز و عبادت 🤲🏻خدا مشغول بود که ناگهان روحش 😰 گشت و در خود و بی سابقه ای احساس کرد، ☝️🏻در این حال ای از آسمان به صورت مردی تمام عریان در پیش روی مریم ظاهر شد تا مریم با او و 😊 شود. ♦️ این اتفاق سال پس از هبوط حضرت آدم رخ داد.☑️ ✨مریم با دیدنش از او 😨 و به خدا پناه برد، ☝️🏻چون گمان کرد که او مردی و است😈 و مریم که زنی و و بود😇 و چنین ارتباطی را خلاف عفت و تقوی می دانست. 👈🏻در حالکیه 😰، روح مریم را آزار می داد، مرد ناشناس مریم را و خاطر داد و از نگرانی او کم کرد. ✨ گفت؛ ☝️🏻اگر پرهیزگاری، من از تو به پناه می برم. 🍃 جبرئیل گفت؛ من فقط فرستاده پروردگار توأم برای اینکه به تو . ☝️🏻که نامش است، ✨ در حالی که او در دنیا🌏 و آخرت و از مقربان درگاه خدا است😊. 👈🏻 و در گهواره به و در میانسالی به با مردم 👥سخن می گوید و از شایستگان است. 🔹در آن حال ابری از غم و اندوه😔 بر سر مریم سایه افکند و موجی از تأثر او را فرا گرفت☝️🏻 ولی زود بر اعصاب خود مسلط شد و نیروی تحلیل رفته خود را متمرکز کرد ✨و به فرشته گفت؛ چگونه مرا پسری باشد با آنکه دست به من نرسیده و بدکار نبوده ام؟🤨 🍃 فرشته گفت؛✋🏻 فرمان چنین است، پروردگار تو گفته که آن بر من آسان است و تا او را برای مردم و 😊 از جانب خویش قرار دهم و این دستوری قطعی بود. ✨فرشته پس از ابلاغ این پیام،📜 ناپدید شد، اما مریم نشسته و آنچه را که شنیده بود، و 😥 مانده و فکر می کرد که مردم👥 در این مورد چه خواهند کرد و چه خواهند گفت؛ 🔸 که چگونه ای باردار شده و صاحب فرزند گشته است، 🤔او هیچگاه شوهر به خود ندیده است.❌ ☝️🏻این افکار مریم را به 😰 انداخت و آن وحشت او را به و کشاند ادامه دارد.... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ https://eitaa.com/joinchat/2028601538C14264c1e4a ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
📘 📖 📝 🔻 🔹چندین ماه گذشت و مریم در این مدت پیوسته با 😓 شدیدی دست به گریبان بود. ☝️🏻او بیشتر اوقات در و حُزن و اندوه 😔به سر می برد. زندگی شیرین و خواب😴 و خوراک گوارا از او سلب شده و بسیاری از وقتها پریشان و پراکنده بود😣 🔸 به هیچ چیزی توجه نمی کرد و به هیچ سخنی گوش نمی داد❌. ⏪پس مریم به آن پسر ( ) باردار شد و به جائی دور🛣 خلوت گزید. ✅آری، مریم ناگزیر به شهر « » زادگاه خود رفت و همراه با فرزندی که در رحم و غم و اندوهی 😔که در سینه داشت در آنجا اقامت گزید و در یک منزل🏠 تابستانی بسیار ساده ساکن شد تا از و 👥در امان و از نظر آنها مخفی باشد. ☝️🏻به این دلیل او از رفت و آمد با قوم خویش دوری می کرد و خود را به و 🤕 می زد که می ترسید😰 او آشکار شود و بر سرِ زبانها بیافتد و مردم از او به زشتی یاد کنند 😒و در موردش بگویند. 🔹هرچه قدر او پیش می رفت، 😔 او فزونی می یافت و او بیشتر می شد و به زودی آنچه را که سعی می کرد نگاه دارد ظاهر می گشت.😕 ☝️🏻به راستی که می توان یقین داشت که او در ذهن خود می گذراند 🤔و چه می گفت؛ ✨بار خدایا خودت ! این چه سرنوشتی📜 است که مقدرات، برای من در نظر گرفته شده است؟🙁 ✋🏻من از و از خانواده ای هستم که ریشه در آن بر 🤲🏻و شاخه های آن سَر بَر آسمان حکمت برآورده است✅ 🧔🏻 مردی سالم و صالح و 🧕🏻 زنی پاکدامن بوده، چگونه ممکن است، زبانها مورد شک قرار دهند؟😔 🔸راستی که مریم مرتکب نشده❌، و دامن او از آلوده نشده است. 🦋مریم از که در ذهن مردم دور می زد پیراسته و پاک و از آنچه در خاطراتشان می گذرد مبرا است.😰 ☝️🏻و آیا مریم در چنین شرایطی جز تسلیم در برابر چاره ای دارد🤔 ☝️🏻و آیا جز راه دیگری به نظر او می رسد؟🤔 ادامه دارد.... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ https://eitaa.com/joinchat/2028601538C14264c1e4a ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
📘📘 📖 📝 🔻 🍃با بررسی آیات 42 الی 44 سوره مبارکه ✨ به این نتیجه می رسیم که با حضرت مریم علیهاالسلام سخن می گفتند ☝️🏻و او را از جانب خدا به مقام و در میان زنان جهانیان🧕🏻 وعده داده و نیز به ولادت 🌿 (حضرت عیسی علیه السلام ) مژده می دادند😍. 🌸خداوند متعال در سوره پس از ذکر نام تعدادی از انبیاء بزرگ، 👈🏻در آیه 91، و مادرش 🧕🏻 را یاد نموده و آنها را آیه ای از آیات الهی معرفی می نماید.✅ *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* 🔻 🌻با توکل بر کریم بی نیاز      🌿 از مسیح اللّه سازم قصه ساز 🌻مادرش مریم که دامن پاک بود      🌿 دامنش را از پلیدی، حق زدود ✨ زیر نظر🧐 زکریا دوران کودکی را پشت سر گذاشت و گاهگاهی جهت به خانه 🏠زکریا و نزد خاله اش ایشاع می رفت. 🔹یک روز طبق عادت معمول، به نماز و عبادت 🤲🏻خدا مشغول بود که ناگهان روحش 😰 گشت و در خود و بی سابقه ای احساس کرد، ☝️🏻در این حال ای از آسمان به صورت مردی تمام عریان در پیش روی مریم ظاهر شد تا مریم با او و 😊 شود. ♦️ این اتفاق سال پس از هبوط حضرت آدم رخ داد.☑️ ✨مریم با دیدنش از او 😨 و به خدا پناه برد، ☝️🏻چون گمان کرد که او مردی و است😈 و مریم که زنی و و بود😇 و چنین ارتباطی را خلاف عفت و تقوی می دانست. 👈🏻در حالکیه 😰، روح مریم را آزار می داد، مرد ناشناس مریم را و خاطر داد و از نگرانی او کم کرد. ✨ گفت؛ ☝️🏻اگر پرهیزگاری، من از تو به پناه می برم. 🍃 جبرئیل گفت؛ من فقط فرستاده پروردگار توأم برای اینکه به تو . ☝️🏻که نامش است، ✨ در حالی که او در دنیا🌏 و آخرت و از مقربان درگاه خدا است😊. 👈🏻 و در گهواره به و در میانسالی به با مردم 👥سخن می گوید و از شایستگان است. 🔹در آن حال ابری از غم و اندوه😔 بر سر مریم سایه افکند و موجی از تأثر او را فرا گرفت☝️🏻 ولی زود بر اعصاب خود مسلط شد و نیروی تحلیل رفته خود را متمرکز کرد ✨و به فرشته گفت؛ چگونه مرا پسری باشد با آنکه دست به من نرسیده و بدکار نبوده ام؟🤨 🍃 فرشته گفت؛✋🏻 فرمان چنین است، پروردگار تو گفته که آن بر من آسان است و تا او را برای مردم و 😊 از جانب خویش قرار دهم و این دستوری قطعی بود. ✨فرشته پس از ابلاغ این پیام،📜 ناپدید شد، اما مریم نشسته و آنچه را که شنیده بود، و 😥 مانده و فکر می کرد که مردم👥 در این مورد چه خواهند کرد و چه خواهند گفت؛ 🔸 که چگونه ای باردار شده و صاحب فرزند گشته است، 🤔او هیچگاه شوهر به خود ندیده است.❌ ☝️🏻این افکار مریم را به 😰 انداخت و آن وحشت او را به و کشاند ادامه دارد.... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ نشر‌معارف‌شهدا‌درپیامرسان‌ایتا🇮🇷👇 ••••••••••♡♡♡♡•••••••••••🆔 https://eitaa.com/joinchat/2028601538C14264c1e4a ••••••••••♡♡♡♡••••••••••• ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
📘 📖 📝 🔻 ☝️🏻بی تردید ، تا حدی ناراحتی های 😔او را کم می کرد، و او را می ساخت که خاطر پریشانش آسوده😌 گردد 🔹او همواره امید به یعنی زمان بعد از زایمان فکر می کرد🤔 که نوزاد خود می تواند دلیلی بر او باشد ☝️🏻چرا که فرشته خدا به او خبر📜 داده بود که فرزندی از تو به دنیا می آید که در سخن می گوید.😟 ☝️🏻و آیا این ، دلیلی بر بی گناهی او نبود؟🤨 🔸 قطعا چنین بود، زیرا چنین کودکی خود بهترین بر پاکی مریم بود.✅ 🔸بالاخره زمان وضع حمل فرا رسید✔️ و مریم درد زایمان را احساس کرد😣. ✨ مریم بی درنگ از شهر خارج شد و سر به 🏜گذاشت تا دور از مردم👥 فرزند خود را به دنیا آورد. ☝️🏻تا اینکه درد زایمان او را به سوی تنه 🌴 کشانید. 🦋گفت؛ ای کاش من از این پیش و از صفحه عالم به کلّی نامم فراموش شده بود😔. 🔹در آن بیابان مریم و و بدون یار و مددکاری که در هنگام وضع حمل به او کمک کند و باعث تسکین دردش شود.😢 ⏪پس، از زیر پای او فرشته ای ( )، مریم را ندا داد که؛ 🌺 غم مدار🙂، پروردگارت از زیر قدم تو جاری کرد. ✋🏻ای مریم شاخ درخت خرما 🌴را حرکت بده تا از آن برای تو فرو ریزد. ☝️🏻و تناول کن و از این چشمه آب بنوش و چشم خود را به روشن دار.😊 ☝️🏻در نهایت مریم و مشقت بار😖 وضع حمل را چشید و فرزند خود را در محیطی باز و در زیر آسمان صاف به دنیا آورد.😊 ✨و به این ترتیب به قدرت الهی از مادری و چشم به جهان گشود. ☝️🏻وقتی کودک به دنیا آمد، مریم به بازگشت. *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* 🔻 ☝️🏻بی شک سبز شدن 🌱 ، دلیلی محکم✊🏻 بر بی گناهی مریم و او بود و این می توانست راه تهمت دروغگویان و عیب جویان را سد کند🚧. 🔹ولی این معجزه تنها برای آن دسته 👥کارساز است که در آن مکان و در کنار نخل با مریم روبرو👀 می شدند،☝️🏻 اما چنین نبود و در آن زمان مریم تنها بود و کسی آن صحنه را .❌ 😈ابلیس که باخبر گشت به دنیا🌍 آمده است به جستجوی🧐 پرداخت☝️🏻 وقتی او را با مریم در وسط یافت دور تا دورش را گرفته بودند و اجازه ورود به شیطان را ندادند❌. 😈 شیطان پرسید؛ عیسی کیست؟ ✨ بار دیگر شامل حال مریم شد و ندایی تازه از سوی به او رسید که: 🌺گفتند؛ او مثل است بدون پدر به دنیا آمده است.☑️ ☝️🏻اگر کسی از را که دیدی به او بگو که من برای خدا نذر 🤫کرده ام و با هیچکس امروز هرگز سخن نخواهم گفت. 🦋مریم با شنیدن این ندا با 😌تمرکز از دست رفته خود را باز یافت و قوای💪🏻 باقیمانه خود را به کار گرفت و در حالیکه را در آغوش گرفته بود به طرف قریه و قبیله👥 خود به راه افتاد. 🔹با ورود مریم به شهر، خبر📢 او منتشر شد و چون مردم، او را با دیدند،👀 زبان به او گشودند و هرکس تهمتی زد و ناسزایی گفت😒. 👥آنها در و او شدت عمل به خرج دادند. برخی را بخاطرش می آوردند و بزرگواری اصل و نسب او را تذکر می دادند.🤨 ادامه دارد.... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ https://eitaa.com/joinchat/2028601538C14264c1e4a ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
📘 📖 📝 🔻 🔹 کودک مردم را مبهوت ساخت😳 و این زبان قوم را از تهمت بست😐 📜 و داستان مریم را در ناصره شایع و در خانه های شهر 🏠منتشر کرد. ☝️🏻 این موضوع، مردم شد و به همین جهت این کودک را ارج✨ نهادند و سوء ظن آنها نسبت به مریم به برائت او تبدیل گشت ☑️و دریافتند که این طفل همانند دیگر اطفال ناصره نیست بلکه وی و دارد.😇 🔹با وجود تمام این شواهد و برائت مردم با مریم، هنوز عده ای بودند که حاضر به قبول این واقعیت نشدند😒 و آن را و می دانستند😏 و یا آن را 📖 برای سرپوش گذاشتن بر خطای مردم و تلاش او برای حفظ آبروی وی می پنداشتند 🤔 ☝️🏻تا به این وسیله ها برطرف گردد و سخن پراکنی مردم متوقف✋🏻 شود. 🔸آن عده گروهی اندک بیش نبودند✖️ که و آنها مانع نفوذ حقایق و ✨در قلب تیره شان🖤 بود، 👈🏻و 👈🏻و 👈🏻 🤨 👈🏻و 😒 بر ذهن آنها غالب گشته بود و چنین دلایل و نمی توانست وسوسه را از وجود آنها پاک کند. 👥آن عده قادر به درک این موضوع نبودند❌ که خدایی که مطلق آسمانها و زمین 🌏است، آنها را از و حفظ می کند.✅ ☝️🏻او می تواند فرمان آفرینش انسانی👤 را بدون نیاز به صادر کند و تنها اراده او برای هر موجودی کفایت می کند.😊 🌿چنین آفریننده ای قادر است از طریق و به لوازم طبیعی موجودی را خلق کند. 🔹آن قوم نادان سزاوار بودند که همچون کنار گذاشته شده و توجهی به رأی و گفتارشان نشود😒 👈🏻 زیرا که این و ورزی ناحق، ناشی از کهنه و دیرینه ای نشأت می گیرد که در قلب♥️ آنها ریشه دوانده و چشم و گوش آنها را بر حقایق کور😑 و کر ساخته و دلهای آنها را از درک حقیقت کرده است. ☝️🏻 به همین خاطر مریم نیز اعتنایی به گفتار و رفتار و رأی آن گروه ستمگر نکرد😌 و با آسودگی خاطر و با امید 😊به پروردگار متعال سرگرم و فرزند خویش شد، زیرا او می دانست که خداوند طفلش☝️🏻 را تحت توجهات خود قرار داده و با عنایت خود از او محافظت می کند تا آنگاه که به رسالت خود در هدایت مردم .⚔ ادامه دارد .... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
📘 📖 📝 🔻 👥آنان تصمیم ⚔ را گرفتند در حالی که از مکان او اطلاعی نداشتند❌ و می دانستند که نخواهند توانست او را بیابند ☝️🏻لذا به مردم دادند و گفتند؛ 🔹هرکس عیسی را بیابد و او را نزد ما بیاورد به 💰می رسد. 🔸اجتماع و در بیت المقدس گرد👥 هم آمدند 👈🏻و درباره نحوه برخورد با عیسی به مذاکره پرداختند که چگونه ⚔ خود را از او بستانند. 🔹در همین احوال که آنها مشغول تصمیماتی بودند☝️🏻 و بیم و ترس😰 وجود آنان را احاطه کرده بود و می ترسیدند که نابود گردد و مردم از آنها دور شوند. ☝️🏻یکی از 👤 بنام « » مضطرب و نگران😱 به جمع یهودیان شتافت و زیر گوش دربان مجلس گفت؛ ✋🏻من مطلب مهمی دارم که باید در بیان کنم. 🔹 چون وارد شد، حاضرین سبب حضور او را جویا شدند.🤔 👤یهودا به آنان گفت: ☝️🏻من از از دین یهود سخت عصبانی 😠و نگرانم و روش وی خواب را از چشم من ربوده است. ⏪سپس با کمال احتیاط به آنان گفت؛ ✋🏻حاضر است عیسی را به آنها نشان دهد، تا علت پریشانی😔 آنان را برطرف سازد. 🔸هنوز سخن تمام نشده بود که قوم یهود نفس عمیقی😌 کشدند و به تشریح وعده و نویدهای خود به یهودا پرداختند و قول دادند آرزوهای🎐 او را برآورده سازند. 👥 او را نزد حاکم خود بردند و داستان📜 را برای او نقل کردند، سپس حاکم گروهی از خود را همراه آن مرد فرستاد تا را بیاورند تا حکم را در مورد او اجرا سازند.☑️ ☝️🏻در این موقع عیسی از فکر و نقش شوم😈 آنان آگاه بود و می دانست تصمیم آنان در مورد او به کجا انجامیده، لذا گشت. ادامه دارد ..... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ @rafe_ahobhe ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌
📘 📖 📝 🔻 🔹قبل از ، عیسی یاران👥 خود را از این اتفاق آگاه ساخته بود. 🌌 شبی که از اصحابش در کنارش بودند،عیسی درون چشمه ای🌊 بود سرش را از میان آب بیرون کرد و گفت؛ ✨ من به زودی از دست یهودیان رهایی می یابم و به آسمان ها خواهم کرد.😊 🌿عیسی رو به آنها گفت؛ ☝️🏻به زودی شخصی از میان شما دورتر از دیگران به من می ورزد.😔 🔸آن شب به جستجوی عیسی خانه به خانه 🏘را می گشتند. 👥گروهی از آنها نزد رفتند و او را مورد تهمت قرار دادند و او را و خواندند.😒 🌿عیسی که به گفتار آنان نسبت به مادرش مطلع بود، از خدا خواست تا آنها را مورد 😪 خویش قرار دهد. بر اثر نفرین عیسی آن گروه همگی تبدیل به 🐷 شدند. 🔹وقتی خبر این اتفاق به گوش رسید، تصمیم گرفتند 🤔هرچه زودتر او را یافته و به قتل ⚔برسانند. آنها خانه ای🏠 را که و در آن جمع بودند، پیدا کردند و حلقه محاصره را بر آنان تنگ کردند. ✨و یاد کن هنگامی را که خدا گفت؛ ☝️🏻ای عیسی من تو را بر گرفته و به سوی بالا می برم و تو را از آلایش کسانی که کفر ورزیده اند، پاک می گردانم😇 و تا روز کسانی را که از تو کرده اند فوق کسانی که شده اند قرار خواهم داد. آنگاه شما به سوی من است.✅ 🔸یهودیان با خیال ⛓ عیسی وارد منزل شدند ولی به در همان هنگام شکل صورت عیسی به زمین🌏 آمد و بر چهره همان جوانی که به عیسی کرده بود نشست و یهودیان او را اشتباها به جای عیسی ☑️ 📜و به روایتی دیگر گفته شده که کسی👤 که به جای دستیگر شد کسی بود به اسم « ّ» از یاران عیسی که مسئولیت و ✝را قبول کرده بود. ☝️🏻در نهایت با لباسی بلند از پشم که مریم برای او تهیه کرده بود، به آسمان پیدا کرد.😍 👈🏻اما خداوند به او وحی فرستاد که آن بافته را به زمین 🌏بیندازد، زیرا است. ⬅️بعد از دستگیری آن مرد « یا » او را به میدان بردند و در میان غوغا و فریاد🗣، خوشحالی و هلهله 😃به جای عیسی به زدند، در حالی که تصور🤔 می کردند را کشته اند، ♦️اما او را نکشتند و به دارش نیاویختند❌ ☝️🏻 بلکه امر به آنها شد و همانا، آنانکه درباره او اختلاف دارند و در این امر و 🤨 دارند، از حقیقت آگاه نیستند فقط پیروی را می نمایند. ☝️🏻به یقین عیسی را نکشتند❌ بلکه خدا او را به سوی خویش بالا برد و 🌸خدا و کارش همه از روی است. ادامه دارد .... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ┏━━ °•🖌•°━━┓ @rafe_ahobhe ┗━━ °•🖌•°━━┛ ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌
📘 📖 📝 🔻 ☝️🏻از عیسی پرسیدند؛ چرا ازدواج نمی کنی تا صاحب فرزندانی باشی؟🤔 🌻فرمود چه احتیاجی به اولاد دارم🙂 ☝️🏻اگر زنده باشند، فتنه گری😈 می کنند و اگر بمیرند باعث حُزن و اندوه😔 می گردند 💍نقش انگشتری عیسی مسیح دو جمله از بود. *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* 🔻 🔸روزی عیسی در کنار ساحل دریایی🏝 نشسته بود، 🍞قرصی نان به همراه داشت، آن را میان آب🌊 انداخت. 👥اصحاب آن حضرت که در محل بودند، از او علت کارش را پرسیدند🤔 ✨عیسی گفت؛ 🦈در میان دریا گرسنه بود 😕و من می دانم که این کار نزد پروردگارم بسیار زیاد است😊. *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* 🔻 🔹عیسی بر فراز کوهی⛰ به نام بود، که با شیطان😈 مواجه شد. 😈شیطان گفت؛ همان گونه که 😷 را شفا می دهی، را زنده کن و یا خود را از بالای این کوه⛰ پایین بیانداز. ✨عیسی فرمود؛ ☝️🏻در شفای بیماران و زنده شدن مردگان من از خداوند داشتم.☑️ اما در این مورد خاص اجازه چنین کاری ندارم.❌ بنده هیچ گاه در چنین مواردی را نمی‌آزماید. 😈آن گاه شیطان از عیسی پرسید: آیا خدای تو قادر است دنیا🌍 را داخل یک تخم مرغ جای بدهد؟🤨 🌿عیسی پاسخ داد؛ پروردگار من از هیچ کاری ،❌ اما چیزی که تو می خواهی عاقلانه نیست.😏 ادامه دارد ..... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ