eitaa logo
بوی بهشت ،،الهم عجل لولیک الفرج صلوات الله علیه
77 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
3.4هزار ویدیو
49 فایل
هدف این کانال، دور همی ،خودسازی وبرپایی نماز شب نشر مطالب کانال بدون لینک مجاز نیست
مشاهده در ایتا
دانلود
📘 📖 📝 🔻 🔹داوود با دیدن👀 این منظره 😩🤲🏻 و مدت به عبادت📿 پروردگار پرداخت ✔️ ↩️و آنقدر گریست 😭 که چیزی نماند که 🌳 از اشکهای او تبدیل به زمین‌های سوخته 🔥شود ⬅️ و بر او که 💫 ای داوود ما تو را .✅ 🔸پس خداوند وحی فرستاد ✨تا بر حاضر شود و از او و کند. 🔹هنگامی که داوود به آرامگاه اوریا میرفت در راه را دید، اما او حاضر نشد ❌داوود را بخاطر نزد خود بپذیرد، 🌸خداوند نیز بر حزقیل فرستاد که از سرزنش داوود دست بردارد که او در جستجوی و است.✅ 🔹پس ؛ 🍃 آیا تا به حال قصد گناه کرده‌ای؟⁉️ 🤔 یا از زیادی و کثرتعبادتت مغرور😏 گشته‌ای؟⁉️ 🌿 ؛ بله، اما سریع خود را به شکاف این 🏔(غار) رسانده‌ام، و نگاهم را به این نوشته انداختم که بالای سر این جمجمه قرار دارد، نگاه کن👀 و داوود نگاه کرد. روی (غار) نوشته✍🏻 شده بود؛ 🌱«من هستم. ▪️ حکمفرمایی کردم ▪️ را آباد ساختم ▪️ داشتم ☝️🏻اما در نهایت این شد که در این بخوابم، سنگهایی که تختم شدند و کرم 🐛و مارهایی 🐍که همنشین من گشتند پس هرکس این نوشته را می بیند، را فراموش کرده و را نمی خورد.»😊 🔸داوود نیز نزد آمد، هربار که می‌آمد و او را صدا🗣 میزد، .❌ ☝️🏻تا آنکه بعد از مدتها نوایی به گوشش رسید، داوود اشتباهات خود را اقرار کرد😔 و از او . ✨اوریا در صورتی حاضر شد او را ببخشد که خداوند نصیبش کند.✅ ادامه دارد.... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐
📘 📖 📝 🔻 ☀️روزی به یحیی خبر رسید که «هیرودیس» 🤴🏻 با داشتن چندین همسر،♥️عشق«هیرودیا» خود را در سر می‌پروراند. ☝️🏻زیرا او دختری با چشمان دلربا و اندامی موزون و جذاب بود😍✅ 👈🏻 و تصمیم گرفته بود این دوشیزه زیبا را به خود درآورد و با وی همبستر گردد.😐 🧕🏻 و بستگان او با خواسته هیرودیس موافق✔️ بودند و او را در این کار حمایت می کردند.😐 🌿 ☝️🏻 این ازدواج و است و آئین تورات اینکار را تأیید نمیکند❌، ☝️🏻این پیوند با روح سازش ندارد و من اینکار را نمی پذیرم.✋🏻 🌿یحیی سپس به مخالفت❌ با هیرودیس پرداخت. ♦️ در شهر منتشر شد، و در تمام محافل و مجالس👥 ورد زبانها گشت ☝️🏻و به گوش هم رسید 🔹و او از آنچه در بین مردم شهرت یافته بود آگاه و سخت 😡 شد ولی و خود را پنهان داشت. ⬅️بتدریج خشم او به ای روز افزون تبدیل گشت و ترسید😰 سخن یحیی آرزوی شیرین او را نابود کند ☝️🏻 و چه بسا را از ازدواج با وی باز دارد. *-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-*-* 🔻 🔹به همین منظور هیرودیس تصمیم گرفت از و 😊خود استفاده کند☝️🏻 تا شاید بتواند بدینوسیله به هدف خود برسد و آرزوی خویش را جامه عمل بپوشاند.✅ ⏸ سپس خود را با فاخرترین لباسها و گران ترین جواهرات💎 و با چهره ای خندان 😃و اندامی آراسته نزد عموی خود رفت تا با تسخیر 🧠 و ،❤️ او را به دام جمال رعنای خود گرفتار سازد. ☝️🏻سرانجام با طنازی و دلبری چنان در این راه مؤفق شد که عمویش از او پرسید؛ 👤چه آرزویی در سر داری؟🤔 بگو که من در بند اشاره و ⛓ تو هستم. 👩🏻هیرودیا گفت؛ اگر شاه مایل و خرسند😌 باشد، ✋🏻من جز چیز دیگری نمی خواهم.❌ ☝️🏻این مرد کسی است که نسبت به من و شما کرده😤 و ما را نقل محافل و ورد زبانها کرده است. اگر شاه با خواهش من مؤافق✔️ باشد، من را شاد😄 و آسوده خاطر و ام را برطرف می سازد. 🔸هیرودیس و شیفته حسن جمال و زیبایی هیرودیا شد🤦🏻‍♂ و پس از مدت کوتاهی دستور📜 داد را از بدنش جدا سازند 🗡و آنگاه سَرِ پیامبر را داخل تشتی گذاشت😔 و در مقابل چشم👀 دختر برادر خود قرار داد و او برطرف و شعله 🔥 وی خاموش گشت،☝️🏻 ولی با این عمل را بر خود و بنی اسرائیل نازل کرد. 🔸هنگامی که سرِ یحیی از بدنش جدا گشت از آن حضرت آنقدر به هوا پاشید که☝️🏻 هرچه خاک بر آن می ریختند اثری نداشت ❌و آن خون تا زمان و حمله ⚔او به بنی اسرائیل و کشتن ، جاری بود😟. ☝️🏻چون یحیی بن زکریا به شهادت رسید آسمان بر او گریست😭 و خورشید☀️ به مدت در هاله ای از سرخی خون، طلوع و غروب کرد. 🌿او را نامیدند، چون خداوند قلب ♥️او را به وسیله ، شاداب😄 یا (سیراب) فرمود. 🌼یحیی کسی بود که در سن به قبل از تولدش ایمان آورد.😊 ✨«و درود بر یحیی که، روزی که زاده شد و روزی که می میرد و روزی که زنده برانگیخته می شود.»✨ ادامه دارد... _☀️ 🌤 🌥 ☁️ _ ڪلیڪ ↩️ ‌‌↶به مابپـــ💕ــــیوندید↷ ─➤🌿⊱•❁•─ 🥀─•❁•⊰ ڪپے‌بہ‌نیت‌ظہوࢪ ⛥ߊ‌ࡋࡋܣُܩَ ࡃَܟ᳝ߺّࡋ ࡋ၄‌ࡋܢߺِِّ࡙ࡏ ߊ‌ࡋܦ߭ܝ‌ّܟ᳝ߺ ╔═ೋ✿࿐ ⛥ https://eitaa.com/joinchat/2028601538C14264c1e4a ╚🦋⃟ٖٜٖٜٖٜ🌤════ೋ❀⛥࿐