؛ محسن بود و نمازهاش❤️ 🍃 محسن عجیب اهل بود. بعضی مواقع دیگر کفر آدم بالا می آورد. وسط کاریک دفعه می‌دیدی می رفت برای . 📿 حتی روز جشن عقدش، رفت داخل اتاق و نماز خواند. به او گفتم: «حالا یه روز نمازت رو دیر بخونی، مشکلی پیش نمیاد!» اما او کار خودش را می‌کرد. 🍃 یادم هست رفته بودیم استخر یک باغ. محسن پرید توی آب، اما وسط آب تنی گفت: « شد. باید برم نماز بخونم.» 📿 هرچه به او گفتیم حالا خیس هستی، بعد نمازت را بخوان، قبول نکرد و رفت. 📚 زیر تیغ، ص ۱۳۶. 🌹🌹🌹🌹🌹 https://eitaa.com/fatemi48