🔻 مسجدی آن طرف منزل مرحوم آیت الله بهاءالدینی رضوان الله علیه بود، عصرها مخصوصا تابستان که گرمای هوا مقداری کم می‌شد ایشان از پله‌ها بالا می‌آمدند و نماز مغرب و عشا را روی پشت بام آن مسجد می‌خواندند. 🔸 عالَمی بود، رفقا هم در آن نماز جمع می‌شدند. جمع جالب و مدونی بود. پیرمردی بود در آن جمع که تابستان‌ها حالش بد می‌شد، اعصابش بهم می‌ریخت و شب‌ها خواب نداشت، ولی نماز و جلسات را می‌آمد و با آیت اللّه بهاءالدینی خیلی راحت بود و گاهی هم یک چیزی می‌پراند. 🔹 یک روز رو پشت بام مسجد نشسته بودیم که آیت اللّه بهاءالدینی با عصا بالا آمدند و فرمودند مثل اینکه این پله‌ها را بالا می‌آییم، خسته می‌شویم. این شیخ گفت: آقا! خسته می‌شویم چیست؟! از این پله‌ها که شما می‌آیید فیل هم نمی‌تواند بالا بیاید! اما به ایشان هم برنمی‌خورد؛ چون راحت بودند و ابدا نفسانیت نداشتند که بگویند چرا به «من» توهین کردی. کد ۸۵۱ ‌ ‌ ┄┅═✧❁ااا❁✧═┅┄ 🔺 کانال رسمی حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: 🔘 @nasery_ir ‌ ‌ ‌ ‌