الهادی
* 💠 جان و جانانه 💠 بند اول 🔸دوش رفتم سحر به میخانه تا دهندم یکی دو پیمانه 🔹دیدم آنجا رجال لا تلهی مات و مبهوت همچو پروانه 🔸عده ای سر به کف ز خویش خجل عده ای چون ستون حنانه 🔹از خیالات رسته و فارغ فارغ از داستان و افسانه 🔸ناگهان این صدا چو رعد مهیب خواست از گوشه های خمخانه 🔹لمن الملک ایها العشاق همه گفتند جان و جانانه 🔸رفتم از هوش و مدتی خاموش بودم از نعره های مستانه 🔹چو بهوش آمدم سر من بود روی زانوی صاحب خانه 🔸اشک شوق از دو چشم من می ریخت که درختی عجب شد این دانه 🔹گفتمش نام خود بگو بامن تابگویم به خویش و بی گانه 🔸گفت نام مرا نوشته قلم روی گلها و بال پروانه 🔹چون به پروانه گفتم این مطلب دست بر سر کشید شکرانه 🔸پرزنان از زمین چو بر میخواست سخنی گفت و رفت سلانه 🔹که علی پرده دار لم یزلی است هرچه خواهی بخواه دست علی است ‌ ‌ ┈┄┅═✾•••✾═┅┄┈ 🔺کانال رسمی نشر آثار حجت‌الاسلام والمسلمین حاج شیخ جعفر ناصری: 👉 @nasery_ir ‌ ‌