📚 یزید که در سریری ابریشمین فرورفته و تاجی مزین به الماس و یاقوت و زبرجد بر سرنهاده بود، پس از مشاهدۀ همسرش که خشمگین و سربرهنه به مجلس او آمده بود، از جا جست و در حالی که چادری بر سر او می‌انداخت گفت: ای هند، هرچه می خواهی برای نوادۀ پیامبر و کشته شدۀ قریش، ناله و شیون کن، ابن‌زیاد که لعنت خدا بر او باد، در کشتن او شتاب کرد، خدا او را بکشد. هند پس از آنکه یزید چادری بر سر او انداخت، خشمگین‌تر شد و به او گفت: ای یزید، تو برای اینکه من بدون روسری به اینجا آمده‌ام غیرت نشان می دهی، چرا برای دختران فاطمه زهرا غیرت نمی‌ورزی که آنان را با چهره‌های گشاده در ویرانه‌ای جای داده‌ای؟ به خدا قسم به خانه‌ات برنمی‌گردم، مگر اینکه آنان را به خانه‌ام بیاوری. این رویدادها و نیز نگرانی بنی امیه از پیدایش آشوب و نافرمانی در شهر، که پس از آگاهی مردم از حقیقت ماجرای کربلا، وقوع آن حتمی به نظر می رسید، یزید را بر آن داشت که اسیران اهل بیت را به مدینه بازگرداند.   📌 برگرفته از ص ۲۱۹ کتاب «زینب، فریاد فرمند»، تألیف آنتوان بارا، ترجمۀ غلامحسین انصاری، شرکت چاپ و نشر بین‌الملل، چاپ دوم: تابستان ۱۴۰۰