#گزیده_کتاب
#فرهنگ_جامع_شهادت_معصومین
✅
لحظات احتضار امام حسن عسکری علیهالسلام
📚 اسماعیلبنعلی گفت: در یکی از روزها نزد حضرت حسن عسکری رفتم که ایشان بیمار بود، بیماریای که بر اثر آن از دنیا رفت. امام حسن عسکری به خادمش عقید ـ که سیاهپوستی از مردم نوبه و پیشتر خدمتکار حضرت هادی علیهالسلام بود و خود او امام حسن عسکری را بزرگ کرده بود ـ فرمود:
«برای من جوشاندۀ مصطکی آماده کن».
پس از مدتی صقيل ـ مادر حضرت مهدی - جوشانده را آورد. وقتی امام حسن عسکری کاسه را گرفت تا بنوشد، بر اثر لرزشِ دستانش، لب کاسه به دندانهایش می خورد. بهناچار، کاسه را زمین گذاشت و به عقید فرمود:
«درون اتاق برو، در آنجا کودکی خواهی دید؛ در حال سجده است. او را نزد من بیاور»؛
عقید می گوید: درون اتاق رفتم و کودکی را دیدم که به سجده رفته و انگشت سبابۀ خود را به سمت آسمان بلند کرده است. من سلام کردم و او نمازش را کوتاه کرد. گفتم: سرورم فرمود که بیرون بیایید؛ در این حال مادرش، صقیل آمد و دست او را گرفت و نزد پدر بزرگوارش برد.
اسماعیلبنعلی نوبختی میگوید: وقتی آن کودک ـ که رنگی روشن، موهایی پیچیده و دندانهایش از هم فاصله داشت ـ در برابر امام حسن عسکری قرار گرفت، سلام داد. هنگامی که امام او را دید، گریست و گفت:
«ای سرور و آقای خانواده، آب را به من بنوشان که در حال رفتن به سوی خدایم هستم».
کودک کاسۀ جوشانده را برداشت و لبان مبارک خود را به دعا یا ذکری حرکت داد و آن را به پدر نوشاند؛ سپس امام حسن عسکری فرمود: «مرا برای نماز آماده کنید».
در این حال، بر دامن حضرت دستمالی انداخـته شد و آن کودک، عضو به عضو وضویش داد و بر سر و پاهایش مسح کشید. امام حسن عسکری فرمود:
«مژده باد! ای فرزندم که تو صاحبالزمانی. تو مهدی و حجت خدا روی زمین هستی. تو فرزند و وصی من و فرزند منی! ... پیامبر، آمدنت را مژده داد و برای تو اسم و کنیه انتخاب کرد. اینها همه، پیمانی است که پدرم از پدرانش - که درود خدا بر آنان باد ـ به من فرموده است. در همان حال از دنیا رفت. درود خدا بر همۀ آنان باد.
📌 فرهنگ جامع شهادت معصومین علیهمالسلام، تألیف گروه حدیث پژوهشکدۀ باقرالعلوم، ترجمۀ محمود لطیفی، شرکت چاپ و نشر بینالملل، ۱۳۹۰ش، ج ۳، ص ۳۳۹ و ۳۴۰