♧•••﴿
فـࢪیــ𝓯𝓻𝓲𝓫ــٖب﴾•••♧
♡•••┄┅┄┅┄┅♥️🖇┅┄┅┄┅┄•••♡
🖋️
#ورقچهارصدوهفتادودو
محکم مچ دستش رو کشیدم سمت خودم که جیغ بلندی کشید :
_آی دستم دانیال .
مقاومتش در مقابل زور من کم بود .
با دستانم او را محبوس سینه ام کردم و در کمال پررویی با اخمی طلبکارانه گفتم:
_همینجا بگیر بخواب ...
_ازت خیلی دلخورم .
صدایش بغض بدی داشت .
چشم گشودم و از آن فاصله کمی که با من داشت و سرش هنوز روی سینه ام بود ، نگاهش کردم :
_باز چرا؟
با تعجب دوباره سوال را تکرار کرد:
_ باز چرا ؟! ... دارم ازت میترسم دانیال ...
همش فکر می کردم آدمای ورزشکار زورشان را سر آدم های عادی خالی نمی کنند ، ولی تو بهم ثابت کردی اینطور نیست .
با اخم گفتم :
_لازم بود امروز مینو ادب بشه .
او هم با اخم جوابم را داد :
_ یه سیلی هم براش کافی بود ...
ولی تو وحشیانه ، کتکش زدی ...
چرا نمیخوای قبول کنی کارت اشتباه بوده ؟
صدایم باز سمت امواج عصبانیت رفت .
تارهای نازک اعصابم داشت تکتک پاره میشد که گفتم :
_کار مینو اشتباه بوده ، نه من ...
بی اجازه و اطلاع ما ، چه معنی میده که رفته صیغه نیکان شده ؟!
پوزخندی زد و با دلخوری نگاهم کرد:
_وقتی خودتو بالاتر از همه میدونی و کارهای خودتو درست و بی عیب ، کارهای بقیه رو اشتباه ، من دیگه چی بگم .
#ادامه_دارد•••
✿❥••به قݪم: ﴿مࢪضیہیگـانہ﴾
#ڪپۍممـنۅع(حࢪام)‼️
#امـانٺداࢪبـاشیـم❌
♡•••┄┅┄┅┄┅♥️🖇┅┄┅┄┅┄•••♡